جدول جو
جدول جو

معنی خاست

خاست
(قَ وُ رَ تَ)
بهمرسیدن، پیدا شدن، آمدن، (آنندراج) : مرا هوس بازرگانی خاست بسبب تماشای دریا، (مجمل التواریخ و القصص)، بلند شدن، مقابل نشستن، قیام کردن، مرتفع شدن، سوم شخص ماضی از خاستن مرادف برخاست یعنی برطرف شد: نزاع برخاست یعنی نزاع برطرف شد، دشمنی برخاست یعنی دشمنی مرتفع شد، صلح برقرار گردید، حکم از او برخاست و کنایه از دیوانه شدن یا مردن است، بطور کلی هر موردی که شخص متکیف بکیفیتی شود که از تحت حکمی خارج گردداین اصطلاح بر او صادق می آید: روزه داشتن و خدای را تعبد کردن از وی خاست، (مجمل التواریخ و القصص)، بیدار شدن، رختخواب ترک کردن:
همی خفتن و خاست با جفت مار
چگونه توان بودن ای شهریار،
فردوسی،
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که که افکند و زین کار چه خواست،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا