جدول جو
جدول جو

معنی حنبشه

حنبشه
(تَ ءُ)
رقصیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رقص کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پای کوفتن و دست بر دست زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پای کوفتن و دست بر دست زدن که آواز آید. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برجستن، برفتار آمدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، لعب و بازی کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). حنبشت الجواری، بازی کردند دختران. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خندیدن. (منتهی الارب). حدیث کردن و خندیدن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، نقل سخن کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، انس دادن کسی را بسخن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، حنبش علیها، نزا علیها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا