جمع واژۀ حماله. (غیاث) (آنندراج از صراح). ج حماله، به معنی دوال شمشیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). دوال شمشیر و آنچه در بر آویزند. (آنندراج از منتخب و کشف). و ظاهراً قرآن کوچک تقطیع را بهمین جهت حمائل گویند که از سبکی قابل آن باشد که آنرا در بر توان آویخت. (آنندراج) (غیاث) : جوزا سحر نهاد حمائل برابرم یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم. حافظ. ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است یارب که بینم آنرا در گردنت حمائل. حافظ. - حمائل جوزا، نطاق جوزا. منطقهالجوزا. - حمائل نشستن، کنایه از کج نشستن و بناز و نخوت نشستن است. (آنندراج) : راست رو همچو عصا در کف سائل میباش روبشه گو که حمائل ننشیند اینجا. قاسم مشهدی (از آنندراج). - حمائل فلک، منطقهالجبار: صبح از حمائل فلک آهیخت خنجرش کیمخت کوه ادیم شد از خنجر زرش. خاقانی (دیوان ص 215)