جدول جو
جدول جو

معنی حلأ

حلأ
(تَ صَوْ وُ)
بتازیانه زدن. (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) ، بر زمین افکندن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پوست بازکردن. (تاج المصادر بیهقی). دانه و تبخاله درآوردن هنگام تب. (از اقرب الموارد). دورکردن چرک و بازکردن پوست تنگ بالای آن. (منتهی الارب) ، دادن و عطا کردن، در چشم کشیدن سرمۀ حلوء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا