جدول جو
جدول جو

معنی حکیم باشی

حکیم باشی
(حَ)
رئیس اطباء دربار شاهی یا امیری، خطاب و عنوانی که به لحاظ احترام بهر طبیبی میدادند.
- امثال:
حکیم باشی را دراز کنید، گویند برای امیری ترک که شکم درد داشت، طبیبی حاضر آوردند و اوتجویز حقنه کرد، امیر پرسید: حقنه چیست ؟ گفت: آلتی است با بنی باریک که بر دبر نهند و... امیر برآشفت وبخشم گفت: بر دبر چه کس ! حکیم که غضب امیر دید از ترس گفت: بر دبر من، و دستور بیاوردند و حکیم را حقنه کردند. قضا را درد شکم امیر به شد. سپس هر آنوقت که بیماری امیر عود میکرد، حکیم را خوابانیده و حقنه میکردند. مثل را در مورد ضعیفی که گناه هر کس را بدو بندند و وی را بجای گناهکار مجازات دهند، گویند
لغت نامه دهخدا