معنی حکومت کردن حکومت کردن (دَ) فرماندهی کردن، داوری کردن: کسان حکومت باطل کنند و پندارند که حکم را همه وقتی ملازم است نفاذ. سعدی. ، سلطنت کردن لغت نامه دهخدا