جدول جو
جدول جو

معنی حط

حط
(حَطط)
کمی، نازکی بدن و نرمی آن. (منتهی الارب)،
{{عربی، مصدر}} کم کردن. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)، از بالا به زیر آوردن. (منتهی الارب) (دهار) (تاج المصادر بیهقی). فرودآوردن به نشیب و فرونهادن. به نشیب آوردن، فروکشیدن. (زوزنی)، افکندن. (منتهی الارب). فروافکندن. (زوزنی) (مهذب الاسماء). بیفکندن. (دهار)، فرودآمدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). فرودآوردن. (دهار)، فرودآمدن به منزل، از بهای چیزی کم کردن. (منتهی الارب) .کم کردن از قیمت: و از پس وی بسام (سیستانی) مولی لیث بن عبد مناف بن کنانه از بزرگی درجات وعلم بدان جایگاه برسید که خویشتن را بصدهزار دینار بازخرید از مولای خویش. گفتند که چیزی حط نخواهی گفت:نه که من خویشتن را بیش از این ارزم و نیک (ظ: سبک) نقد برکشید و بداد. (تاریخ سیستان)، صیقل دادن، صیقل کردن چرم و نقش کردن بر آن با محط یعنی پکمال. نقش کردن چرم را. (از منتهی الارب) (آنندراج)، زه برگرفتن از کمان. (منتهی الارب). کمان را زه فروکردن. کمان از زه فروکردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)، زین و جهاز فروگرفتن از شتر و اسپ. (منتهی الارب). گرفتن زین. زین را از پشت ستور بگرفتن و پالان. (زوزنی). پالان و زین فروگرفتن. (تاج المصادر بیهقی)، حط در طعام، خوردن آن، بردمیدن و آماهیدن و فربه شدن و تهبج کردن. (منتهی الارب)، فروافکندن بار. گرفتن بار. فروگرفتن بار
لغت نامه دهخدا