معنی حشو حشو (تَشْ) زدن بر حشا. زخم بر شکم زدن. (زوزنی) ، آکندن. آکندن بالش و جز آن به آکنه. پر کردن. انباشتن. مملو کردن، خرمای بد بار آوردن. (تاج المصادر بیهقی) ، آرمیدن پا. (زوزنی) ، از جای برآمدن دل، جمع شدن. گرد آمدن حاشوا، ای جمعوا لغت نامه دهخدا