حروفیه. دارندگان مذهبی که پایۀ آن برافکار خرافی علم الحروف نهاده شده است. تاریخ اعتقادبه خاصیت داشتن حروف در اسلام بسیار کهن است. ابن ندیم در الفهرست (ص 429) معزمین یعنی دعانویسان را دو گروه دانسته، یکی را صاحب طریقۀ محموده و روش پسندیده نام نهاده، دوم را مذموم و ناپسندیده، گوید: نخستین کسی که در اسلام به این علم پرداخت ابونصر احمدبن هلال بکیل است، و بعد از وی هلال بن وصیف، صاحب ’الروح المتلاشیه’ و ’المفاخر فی الاعمال’ و ’تفسیر ما قاله الشیاطین لسلیمان’ و بعد از وی ابن الامام است که همزمان المعتز خلیفۀ عباسی (251-255 هجری قمری) بود. ابن خلدون 732-806 هجری قمری) در بند 22 از فصل ششم از کتاب اول مقدمه ای که بر تاریخ نگاشته، زیر عنوان ’علم السحر و الطلسمات’ مطالبی آورده که برای شناسائی مذهب حروفیه نیز مفید است، و سپس در بند 23 همان فصل زیر عنوان ’علم اسرارالحروف’ بتفصیل این مذهب باستانی را معرفی کرده است. وی میگوید: این علم سیمیا نام دارد، و از وقتی که غلاه متصوفه در اسلام یافت شدند، و به خیال راه یافتن به ماورای حواس افتادند، و قائل به درجات نزولی و صعودی وجود شدند، و ارواح افلاک را مظاهر آسمانی خدا دانستند، این علم یافت شد، زیرا که اسماء خدا که بوجودآورندگان جهانند مرکب از حروف هستند، پس حروف در حقیقت تشکیل دهنده همه عوالم، و روح عالم هستند و بنابراین میتوان بوسیلۀ آن حروف و اسماءحسنی در عالم طبیعت تأثیر نمود. سپس درباره چگونگی تأثیر حروف و سبب آن اختلاف کرده، دسته ای گویند علت این تأثیر همان مزاج حروف است. اینان برای حروف مانند عناصر اربعه، چهار قسم مزاج قائلند، هفت حرف آتشین مزاج که عبارت است از: ’ا، ه، ط، م، ف، س، ذ’ و هفت حرف هوائی ’ب، و، ی، ن، ض، ت، ظ’ و هفت حرف خاکی ’د، ح، ل، ع، خ، ش’ و هفت حرف آبی مزاج ’ج، ث، ز، ص، ع، ق، ک’. بوسیلۀ حروف آتشین بیماریهای سرد دفع و حرارت را تقویت کنند مانند تأثیرات مریخ. و بوسیلۀ حرفهای آبی اعمال ضد آن انجام دهند. و دستۀ دیگر علت تأثیر حروف را در عددی که در آن حرف پنهان است میدانند. اینان گویند هر حرفی نمایندۀ عددی است (ا، ب، ج، د = 1، 2، 3، 4). موضوع علم کیمیا نزد ایشان تأثیر جسم در جسم است، و موضوع علم سیمیا تأثیر روح در جسم میباشد. و تناسب میان حرف و عدد در نزد اینها، و تناسب میان حرفها و مزاجهای چهارگانه، نزد دستۀاول، امری علمی و منطقی نیست، بلکه یک مسئلۀ کشفی و ذوقی میباشد. و نیز ابن خلدون گوید: فرق اهل طلسم و اهل اسماء، آن است که اهل طلسم و سحر به برخی ریاضت های جسمانی احتیاج دارند اما اهل اسماء ریاضتشان ریاضت اکبر است و تصرفات ایشان کرامت خدائی میباشد، و تحت قانون درنیاید، لیکن گاهی اینان نیز قانونهائی برای ارتباط میان کلمات و ستارگان وضع کرده، همان تقسیمات کاهنان و نجومیان را در حروف و کلمات آرند و برخی به این نیز اکتفا نکرده مانند مسلحۀ مجریطی، و احمد بونی، آیات قرآن را نیز دسته بندی کرده و هر دسته ای را با یکی از ستارگان، و هر ستاره را با قطعه ای از عالم طبیعت مربوط دانند. و نیز در اینجا ابن خلدون استخراج جواب از حروف سؤال را یکی از انواع علم سیمیا (علم الحروف) شمرده و به ذکر مباحث این علوم پرداخته است. باید اضافه کرد که گفتار ابن خلدون راجع به حروفیان قرن هفتم و هشتم میباشد، و پس از وی تا قرن نهم که مذهب موضوع بحث ما در آن تأسیس شده است، اندکی تغییر رخ داده یعنی از جنبۀ علمی بقول ابن خلدون ’طلسمی و سحری’ این افکار کاسته شده است. (فهرست کتاب خانه دانشگاه ج 1 صص 80-82). در پایان سدۀ هشتم وروزگار تیمور مردی بنام شیخ رجب برسی و دیگری بنام محمود مطرود پسیخانی می بینیم که خود و شاگردان ایشان افکار صوفیانه و فلسفۀ اشراق سهروردی را با پندارهائی درباره سحر و طلسم درآمیخته برای دعا و ذکر و بر زبان راندن واژه ها و حروف و شماره ها نیروئی می پنداشته اند. فضل اﷲ به حروفی شهرت یافت و پیروانش حروفیان و حروفیه خوانده شدند. فضل اﷲ استرابادی با بیان معنی های شگفت انگیز برای آیه های قرآن و سخنان پیغمبر اسلام دین نوی پدید آورد. و بنیاد تفسیرهای خود را بر اصالت حروف نهاد. وی میگفت هرکه میخواهد راه به معنی درست کتابهای آسمانی و سخنان پیغمبران پیشین ببرد، باید با معنی و خواص و راز حروف آشنا شود. و او خود نیز معنی های شگفتی که برای قرآن و سخنان پیغمبر اسلام بیان میکرد از همین راه بدست آورده بود. دکتر کیا گوید: فضل در جاودان نامه که بزرگترین کتاب اوست به تفسیر قرآن باآوردن سخنانی از پیغمبر اسلام و گاهی از انجیل پرداخته و بیشتر خود را ’و من عنده علم الکتاب’ خوانده، ولی در همین کتاب و کتابهای دیگر وی و در نوشته های پیروانش این نام ها و لقب ها وصفت ها نیز برای او دیده میشود: ’مسیح’ و ’مهدی’ و ’قائم آل محمد (ص)’ و ’خاتم اولیا’ یا ’ختم اولیا’ و ’خاتم ثانی’ یا ’ختم ثانی’و ’مظهر الوهیت’ و ’صاحب ولایت’ و ’شهید’ یا ’شهید محمد’ و ’صاحب بیان’ و ’صاحب تأویل’ یا ’صاحب علم تأویل’ (تأویل قرآن و حدیث) و ’مظهر کلام قدیم’ و کسی که راه به سرایر کتاب آسمانی یافته و به سرّ ’اوحی الی عبده ما اوحی’ (قرآن 10/53) رسیده، و روح او بر ملأ اعلی و آسمانها گذر کرده، و از پیش خدا و بهشت آمده، و به مقامی رسیده که شیطان را در آن راه نیست، و کسی که به عالم ارواح و ذات و صفات ملکوت رسیده و مشاهدۀ ماکان و مایکون کرده و راه به علم خدائی برده و علم خدائی نزد اوست، و کسی که گروه ناجی را ازمیان مسلمانان میشناسد و ’حضرت رسالت’ و ’صورت اصل خدائی’ و ’ذبح عظیم’ و ’شهید اعلا’ و پیروانش بیشتر او را خدا و حق (یا بنامهای دیگر خدا یا صفت های خدائی) میخوانند. و در نثر بیشتر از او بنام ’صایل’ یا ’حضرت صایل’ و ’حضرت بزرگواری’ یاد میکنند. و صفت او در نوشته های ایشان ’عز فضله’ یا ’جل عزه’ یا ’جل عزه و عز فضله’ است. فضل گواه حقانیت دعویهای خود را بیان معنی های تازه ای میداند که برای قرآن و سخنان پیغمبر اسلام و گاهی انجیل آورده که بنظر او معنی راستین آنهاست و کسی جز وی بدان راه نیافته است و از همین رو خود را ’و من عنده علم الکتاب’ میخواند. فضل کتاب آسمانی که وحی باشد و جبرئیل یا فرشتۀ دیگری از آسمان آورده باشد ندارد، زیرا او میپذیرد و میگوید که نبوت به پیغمبر اسلام پایان یافته و پس از وی باب وحی مسدود است، و آخرین کتاب آسمانی قرآن است، ولی از این سخنان فضل نباید گمان کرد که پیروان او گروهی از مسلمانانند، زیرا اندیشه ها و سخنان و تفسیرهای او با مسلمانی و آنچه مسلمانان از قرآن و سخنان پیغمبر خود فهمیده اند فرق دارد، ودعویهای او چنانکه گذشت به اندازه ای بزرگ است که پیش پیروان خود و بگفتۀ خود برتر از هر پیغمبری است وآنچه برای هیچ پیغمبری به وحی و الهام روشن نشده برای او آشکار است و آنچه هیچ پیغمبری نگفته او میگوید. از این رو با آنکه بنیاد را بر مسلمانی نهاده بایداو را پدیدآورندۀ دین نوی دانست و خود او این معنی را در نامه ای که از شروان در پایان زندگانی به یکی از یاران خویش نوشته و در ذیل آورده خواهد شد آشکاراکرده است. (واژه نامۀ گرگانی صص 9-11). اهمیت مذهب حروفی: نوشته های فضل و پیروانش نشان میدهد که وی با اندیشه های صوفیان و اسماعیلیان و زبانهای عربی و ترکی آشنائی داشته و برخی از نوشته های عیسوی و شاید تورات را دیده است. وی مخالفین خود را قشری و خود را واقعبین و طرفداران خویش را آزادگان شمرده است. براون گوید: این مذهب از آن جهت قابل توجه و شایستۀ مطالعه است که نه تنها مبادی و تعالیم عجیبه و ادبیاتی وسیع ایجاد کرد و مخصوصاً اشعار بسیار به فارسی و ترکی بجای گذاشت، بلکه از لحاظ حوادثی عظیم که به وجود آورد دارای اهمیت تاریخی میباشد. عقوبت ها و شدائد بسیار از یک طرف، و قتل و کشتارهای زیاد از طرف دیگر، همه بواسطۀ بروز این عقیده واقع شد. گرچه پیروان آن ظاهراً در ایران دوامی نیاوردند، لکن از خاک ایران تجاوز کرده در کشور ترکیه محیط مساعدی برای ترقی و تکامل خود پیدا کردند، و در لباس طائفۀ دراویش بکتاشی نشو و نما یافتند. و این سلسله مهمترین نمایندۀ آن عقاید میباشد. مورخین ایرانی، راجع به این جماعت و مؤسس آن بکلی خاموش مانده اند.تنها اشاره ای که در این باب در تواریخ فارسی ملاحظه میشود در مجمل فصیحی خوافی در ذیل حوادث سال 829 هجری قمری/ 1426 میلادی است، و مفصل تر از آن در حبیب السیر آمده است که در ذیل وقایع سال بعد در روز 23 رجب 829 هجری قمری/ 4 مارس 1426 میلادی داستان سؤقصد احمد لر حروفی را به شاهرخ ذکر کرده است. تا آنجا که بایسنقر جمعی را دستگیر کرده بکشت و اجساد آنها را بسوزانید و از آنجمله یکی خواجه عضدالدین نوۀ فضل اﷲ استرآبادی حروفی بوده است. و نیز سید قاسم الانوار شاعر صوفی معروف نیز مورد سؤظن واقع شده و بحکم بایسنقر از هرات تبعید گردید. دیگر از موارد معدودی که در این باب مطلبی دارد کتاب انباء ابن حجراست که بعداً یاد خواهد شد. تعالیم فضل اﷲ ابتدا در کتابی بسیار عجیب که قسمتی به عربی و قسمتی به فارسی و بعضی دیگر به یکی از لهجه های محلی ایران است نوشته شده، و آن موسوم است به ’جاویدان کبیر’ که نسخ متعدد خطی آن در کتابخانه های ایاصوفیه، اسلامبول و موزۀبریطانیا شمارۀ 5957.Or و لیدن و کمبریج و نزد من [براون] موجود است. اولین شرح و بیان راجع به آن کتاب بزبانهای اروپائی یادداشتهای مختصری است راجع به نسخۀ موجود در لیدن (فهرست کتاب خانه لیدن ج 4 ص 298) ، و سپس شرح مفصلتری از آن کتاب را کلمان هوارت نوشته که بر اساس نسخۀ موجود در اسلامبول میباشد و ظاهراً اسم حقیقی آنرا ننگاشته و آنرا ’مسائلی درباره قرآن’ نامیده است. مسیو هوارت بیشتر توجه به زبان و لغت آن کتاب خطی داشته و از معانی و مطالب آن بحثی ننموده است، زیرا در آن تاریخ هنوز معلوم نبود که ’جاویدان کبیر’ کتاب بزرگ طایفۀ حروفیه تألیف فضل اﷲ استرابادی میباشد. من خود نیز یادداشت مفصلی در باب نسخۀ موجود در کمبریج که قبلاً در اسلامبول خریداری شده بود، در فهرست نسخ فارسی دانشگاه کمبریج در 1896 میلادی نوشته ام. یکی از خصائص جالب توجه این نسخه آن است که محتوی بر ضمیمه ای میباشد که در آن حوادثی را به یکی از لهجه های فارسی نگاشته و آن را تا حدی با مرکب سرخ ترجمه کرده اند، و شامل یک سلسله از خوابها و رؤیاهائی میباشد که فضل اﷲ دیده است. بسیاری از این خوابها را با تاریخ ذکر کرده که قدیم ترین آن به سال 765 هجری قمری/ 1363 میلادی واقع شده، زمانی که تعبیر رؤیا و شرح مکاشفات، محل اعتقاد بوده است، و آخرین آن به سال 796 هجری قمری/ 1393 میلادی است، از این روی شامل یک دورۀ سی ساله میباشد و در ضمن آن به بسیاری از اماکن و اشخاص اشاره کرده است که بعداً یاد خواهد شد. فهم این رؤیاها با وجود کمک فرهنگ و لغتنامه که بسیاری از کلمات وارد در لهجۀ متن کتاب را شرح میدهد باز متعسر و مشکل است و ظاهراً بیشتر آنها صورت یادداشت دارد، و برای آن است که آن خواب را به خاطر نویسنده بیاورد، و گویا آن ها جزو کتاب جاویدان کبیر نمیباشد و شاید در غالب نسخ آن کتاب نیز وجود نداشته باشند. (از سعدی تا جامی صص 393-398). فضل اﷲ کیست ؟ 1- ابن حجر عسقلانی متوفی به سال 852 هجری قمری / 1428 میلادی در ’الانباء’ مینویسد: ’فضل اﷲ پسر ابومحمد تبریزی یکی از مبتدعین است که طریقۀ ریاضت نفسانی پیش گرفت، و در اثر تعالیم ضلال وی فرقه ای ایجاد شد که به حروفیه مشهور است. او معتقد است که حروف الفبا ممسوخات انسانی میباشد، و از اینگونه خرافات و اوهام بسیار بهم بافته است. وی امیر تیمور لنگ را دعوت به دین و عقیدت خود نمود لیکن امیر نپذیرفته امر به قتل او داد، پسرش میرانشاه که فضل اﷲ به نزد وی پناه برده بود از این امر آگاه شد و بدست خود سر او را قطع کرد. چون تیمور از این خبر آگاه شد سر و جسد او را طلب کرد و امر فرمود بسوزانند. این واقعه در سال 804 هجری قمری اتفاق افتاد’. 2- شمس الدین محمد بن عبدالرحمان سخاوی (متوفی 902 هجری قمری) در کتاب الضوء اللامع لاهل القرن التاسع دو مرتبه او را یاد کرده، اول بشمارۀ 583 که در آنجا او را تبریزی خوانده، دوم بشمارۀ 586 که در آن او را استرآبادی شمرده است، و در هریک از آن دو جا اتحاد او را با دیگری احتمال داده است. وی مینویسد: ’فضل اﷲ ابوالفضل استرابادی عجمی و نام او عبدالرحمان است ولی به سید فضل اﷲ حلال خور شهرت داشت، به این معنی که حلال میخورد. او به اندازه ای پارسا و پرهیزگار بود که درباره وی آورده اند که در همه زندگانی خویش از خوراک کسی نچشید و از کسی چیزی نپذیرفت و طاقیه های عجمی میدوخت و از بهای آن روزی میخورد و با این وصف از دانش ها و قدرت بر نظم و نثر بخوبی برخوردار بود و از وی سخنانی نقل شد، و بسبب آن مجلسها در گیلان و جز آن در پیشگاه علما و فقها برای وی برپا شد، تا آنکه در مجلسی در سمرقند فرمان به ریختن خون او داده شد، پس ویرا در النجاء (ظ: النجق) از توابع تبریز در سال 804 هجری قمری کشتند و او پیروان فراوان در نقاط جهان داشت که از بسیاری بشمار نمی آیند، و به داشتن ’نمد سپید’ برسر و در تن خویش مشخص اند، و تعطیل و مباح بودن محرمات و ترک واجبات را آشکار میدارند و بدان عقاید گروهی از جغتای و عجمیان دیگر را فاسد کردند و چون فساد ایشان در هرات و جز آن فزونی گرفت، خاقان معین الدین شاهرخ پسر تیمور لنگ فرمان داد که ایشان را از شهرهای وی بیرون کنند و مردم را بدان برانگیخت، پس دو مرداز ایشان هنگام نماز آدینه که او در مسجد جامع بود به وی حمله کردند و او را زدند و بسختی زخمی نمودند که ناچار دیرزمانی بستری شد، و هم در پی آن مرد. و آن دو مرد در همان زمان به سخت ترین شکلی کشته شدند و این در عقود مقریزی آمده است’. 3- تقی الدین اوحدی در اوایل سدۀ یازدهم در عرقات العاشقین مینویسد: سید فضل نعیمی نعیم جنت جاودانی و نفحۀ فردوس زندگانی، صاحب کمالات ظاهری و باطنی حقیقی و مجازی بوده، در جمیع علوم و رسوم سیّما علوم غریبه و تصوف و حکمت مرتبه ای عالی دارد. تصانیف مشکلۀ کاملۀ شامله از او در میان است، همه مرموز، چون جاودان کبیر و صغیر و ساقی نامه و غیره و بسیاری از مقبول و مردود در حلقۀ ارادت اودرآمده غاشیۀ متابعت او بر دوش هوش کشیده اند، بغایت صاحب ترک و تجرید و تفرید و توحید است، صاحب سلسلۀ حرف و غرقۀ محیطی بس شگرف آمده، سید نسیمی و محمود مطرود پسیخانی از جملۀ مریدان او بوده اند. گویند محمود را بسبب انانیت از در خود رانده مردود [نمود] و از نظر انداخت. و او در برابر حرف وی، از نقطه کارخانه پرداخت، و خود را مطرود و ملعون ازل و ابد ساخت. غرض که وی بعد از آنکه از مجلس او رانده شد، هزار و یک رساله و شانزده جلد کتاب چنانچه نزد امتای او متداول است پرداخت. اما سخنان سید نعیمی بسیار بزرگانه و کاملانه [و] واصلانه است و نسبتی به زخارف آن مطرود ندارد که از هر طایفه سخنی برداشته مذهبی نام کرده، و سید نعیمی با امیر تیمور صاحبقران معاصر بوده، او راست حکایت: نقل است که بسبب تعبیر خوابی که وی را کرده بود امیر شاهرخ با او دشمن شده بود. بعداز فوت پدر کس فرستاد تا او را در قصبۀ باونات شهید کردند و قاتل او را نیز کشت، و وی قبل از قتل از آن احوال همه نشان داده اشاره کرده بود، چه در جفر جامع و خافیه و خابیه و ابیض و احمر و اسود بغایت متبحر [بود] و قصیده ای که بعضی حالات بعد از زمان خود را گفته مشهور است، اما بعضی از آنها را بعضی الحاقی دانسته اند، واﷲ اعلم. 4- تربیت گوید: در پنجشنبه 6 ذی قعده 796 هجری قمری امیرانشاه پسر سیم تیمور بحکم پدر فضل اﷲ را از شروان احضار کرد و به فتوای علما کشت و به پاهایش ریسمان بست و در کوچه و بازارگردانید و قبر او در الگای (النجق) نخجوان است و ابوالحسن علی الاعلی تاریخ مرگ او را چنین سروده است: ست و تسعین ماه ذی قعده بدان روم شد مغلوب اما این زمان. موطن فضل کجاست ؟ سخاوی در الضوء اللامع یک جا او را استرابادی و یک جا تبریزی خوانده است. رضاقلیخان او را مشهدی دانسته و ابن حجر و شمس الدین سامی و تربیت ویرا تبریزی خوانده اند و این دونادرست است، زیرا او خود را در نومنامه فضل استرابادی میخواند، و نیز از این کتاب پیداست که او در استراباد میزیسته، و همچنین نویسندگان ایرانی که نزدیک به روزگار او میزیستند ویرا استرابادی خوانده اند. و اسحاق افندی در کتاب ’کشف الاسرار’ که از حروفیه و فضل آگاهی های گرانبها میدهد مانند مقریزی و حاجی خلیفه (ذیل عرشنامه) او را استرابادی میداند. و سه کتاب فضل نیز به گویشی است که با گویش آذری شهر تبریز فرق بسیار دارد و آن گویش در نوشته های حروفیان بنام استرابادی خوانده شده است. رجوع به واژه نامۀ گرگانی ص 29 شود. سال قتل فضل: سال کشتن او را از 796 هجری قمری تا 804 هجری قمری نوشته اند. گذشته از شعرهای یکی از یاران بسیار نزدیک وی که تربیت آورده و یک بیت آن نقل شد و در آنها 796 هجری قمری یاد شده، یکی از پیروان دیگر او نیز بر ورق کاغذی سال چند پیش آمد بزرگ دین خود را یادداشت کرده از آنجمله مینویسد: ’ظهور و بروز ف (فضل) خدا از هجرت حبیب خدا در هفتصد و هشتاد و هشت شد و ولادت او در هفتصد و چهل واقع شد و شهادت او در هفتصد و نود و شش و مقتول شدن دجال که مارانشاه است علیه اللعنه در 803 هجری قمری’. و عمر فضل در زمان مرگ 56 سال بود، و مرگ خلیفۀ او ملقب به علی الاعلی در 822 هجری قمری و در نومنامه که فضل در آن خوابهای خود را یادداشت کرده و در برخی سال دیدن خواب را نیز داده، خوابی پس از سال 796 دیده نمیشود و فقط یک خواب از همین سال هست. (از واژه نامۀ گرگانی ص 30). فضل اﷲ در نجف و شیروان: عزاوی بنقل از ’نواقض الروافض’آرد که فضل بیست سال ساکن نجف بود. دکتر کیا گوید: وی در پایان زندگانی در شروان (باکو یا باکویه) میزیسته و زندانی یا پناهنده در آنجا بوده است و گواه براین معنی نامه ای است که از آنجا به یکی از یاران خود نوشته و بعدها بر آن عنوان وصیت نامه افزوده اند و حال آنکه وصیت نامه ای که حروفیان از آن یاد میکنند جز این است. اینک متن نامه: ’سواد خط مبارک ح ف ج ه (حضرت فضل جل عزه) بر قطعه کاغذ نوشته در میان اوراق ’محبت نامۀ’ الهی بود. یک دل از شوق سخنها دارم قاصدی نیست که در پیش تو تقریر کند. خدا بر حال این فقیر گواه است که بغیر از تفرقۀ اطفال و مفارقت اصحاب هیچ نگرانی نمانده است، مسئله ای چند که نگران بود تسلیم آن عزیز و عزیزان کرده است، اگر حق تعالی به جمیع نیک خواسته باشد برسد. باقی تا چه خواهد کرد یارب یارب شبهای من. در همه عمرم مرا یک دوست در شروان نبود دوست کی باشد؟ کجا؟ ای کاش بودی آشنا من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من روزگارم جمله عاشورا و شروان کربلا. بر آن عزیزان پوشیده نیست که این فقیر را از جهت دین نگرانی نمانده است. سلام ودعای ما در این آخر به اصحاب و یاران و دوستان برسانند و نوع (نوعی) سازند که قاعده ها و این ابیات و این حقایق به ایشان برسد. روز (روزی) چند به گوشه ای ناشناخت فروکش کنند و آنرا ضبط بکنند. و این آئین نواست آن فرزند واماندگان و آزادگان را از ما بپرسند والسلام’. و دیگر این عبارت جاودان نامه که گویا پیروان او به آن کتاب افزوده اند: ’بسم اﷲ الرحمن الرحیم دانستن تقسیم زمان ’و خمرت طینه آدم بیدی اربعین صباحاً’ و ’واعدنا موسی ثلثین لیله و اتممناها بعشر’.و اربعین گوشه نشینان و چهل سال حضرت رسالت (فضل) درباکویه که اربعین چند ساعت بو (باشد) که خلقت آدم در خو (او) کی (کرد) در باکویه در دوم ربیعالاّخر سنۀست و تسعین و سبعمائه’. و این دو بیت از ’قیامتنامۀ’ علی الاعلی خلیفۀ فضل: آمد چو ندا ز راه باکو برخیز بتا ودست و پا کو آنجای نشست دلبر ماست با آنکه برفت جاش برجاست. و این دو بیت آخر نسخه ای از ’محبت نامه’ که معرفی آن خواهد آمد ویکی از پیروان فضل نوشته است: ای بهشت جاودانم روی تو با محبت عرش نامه روی تو تا بخوانم روضۀ باکوی تو میرسد از نامۀ نو بوی تو. نامۀ فضل و عبارت ’جاودان نامه’ ودو بیت علی الاعلی و این عبارت که بر حاشیۀ ورق 371 جاودان نامه نوشته شده است: ’این سه اوراق آن است که سیدحسن در تاریخ یوم الاربعاء فی ستهعشر جمادی الاّخر ازباکویه آورد’، شاید برساند که فضل در شروان (باکو) برگهائی از جاودان نامه را نوشته است. اما عبارت زیر گواه بر آن است که همه آن کتاب در شروان نوشته نشده است و این عبارت بر ورق 122 آن نسخه بخط درشت مانندعنوان فصل دیده میشود: ’ مقدمۀ این نوشتن در بروجرد و ا (آن) خواب در آسمان واشون (باز شدن) و خدا و ملایکه و حور’ و از این رو آنچه تربیت یاد میکند که جاودان نامه را در شروان نوشته اگر معنی آن همه جاودان نامه باشد بنظر درست نمیرسد. دو بیت پایان نسخۀ محبت نامه نشان میدهد که برای فضل روضه میخواندند و ’روضۀ باکو’ مانند ’روضۀ کربلا’ بود. اتوره روسی از یکی از نسخه های کتب حروفی کتاب خانه واتیکان این عبارت را آورده: ’هدایتی که درآخر ماه رمضان در حرم ح ف (حضرت فضل) در سنۀ سبععشر و ثمانمائه به این فقیر ارزانی شده بود، از جمله یکی این است ح (حضرت) در این ماه مبارک که در لیل قدرمبارک او قرآن را انزال فرموده اند’. و این عبارت نشان میدهد که پیروانش برای گور او حرم ساخته بودند. و ’النجاء’ که سخاوی بنقل از مقریزی آنرا از توابع تبریز و جایگاه کشتن فضل نوشته همان ’النجق’ نخجوان است و قلعۀ النجق در نوشته های دورۀ تیموری یکی از بزرگترین و استوارترین دژهای ایران یاد شده و نام آن بارها در تاریخهای آن دوره دیده میشود. دکتر رضا توفیق در کتاب متنهای حروفی ص 224 جایگاه کشتن فضل را ’انجانه’ مینویسد. گمان میرود انجانه صورت دیگر یا غلطنوشتۀ النجق باشد. (واژه نامۀ گرگانی صص 30-32). دین حروفی پس از فضل: پس از دورۀ تیموری در نوشته های ایرانی یادی از حروفیان که بتوان آن را گواه بر بودن ایشان در ایران دانست دیده نمیشود و چنانکه دیدیم مستر براون میگوید این فرقه در ایران اثر مهمی نداشته و پس از کشتن مؤسس ایشان بکلی از میان رفتند و فقط در ترکیه عقاید ایشان انتشار یافته است، ولی با در نظر گرفتن بستگی ایشان با نقطویان و کشتار شاه عباس ایشان را و شباهت برخی از افکار آنان با بابیان، میتوان گفت که برخی از اندیشه های ایشان تا زمان ما، در ایران بجای مانده است. محمدعلی تربیت گوید: بر حسب روایت عبدالمجید فرشته زاده مولانا سیدفضل اﷲ نه خلیفه برای خود قرار داده و چهار تن از آنها محرم اسرار او بوده اند: محرم خلوت سرای همدمی مجدو محمود کمال هاشمی بوالحسن دان چار او را بازیاب چون وصیت کردگفت اینک کتاب. ابوالحسن اصفهانی (علی الاعلی) در 19سالگی در اصفهان خدمت او رسید و هنگام قتل او 42ساله بود.وی در 802 هجری قمری جاودان نامۀ او را بنظم آورد و در آن اشاره به سال قتل فضل کرده گوید: ست و تسعین ماه ذی قعده بدان روم شد مغلوب اما این زمان. بعد از قتل فضل خلفا و نواب او مانند این شیخ ابوالحسن اصفهانی که از رازداران بسیار نزدیک او بود و نسیمی شاعر به آناطولی ترکیه فرار کرده عقاید او را ترویج کردند... دختر فضل اﷲ و یوسف نامی در زمان جهانشاه خان دوباره علم حروفیان را در تبریز بلند کردند ولی با جمعی نزدیک پانصد تن کشته و سوخته شدند. و این رباعی از آن دختر است: در مطبخ عشق جز نکو را نکشند لاغرصفتان زشت خو را نکشند گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز مردار بود هرآنچه او را نکشند. از علی الاعلی دو کتاب دیگر نیز بنام ’قیامت نامه’ و ’توحیدنامه’ بشعر فارسی یاد شده است. (آنچه دکتر رضاتوفیق از این دو کتاب در متون حروفی آورده ارزش آنها را از نظر دین حروفی آشکار میکند). علی الاعلی کسانی را که بنام بکتاشی در آن سرزمین خوانده میشدند و میشوند با دین و نوشته های فضل آشنا ساخت و ایشان را به فضل گروانید. بکتاشیان با کشتارهای سخت و دلخراشی که از ایشان در عثمانی شد هنوز در آن کشور پیرو دارند، و آنچه از نوشته های حروفیه در جهان پراکنده شده پیش ایشان بوده است. سؤقصد حروفیان به شاهرخ: فصیحی خوافی در کتاب مجمل (در رویدادهای سال 829 هجری قمری) و میرخوانددر دو کتاب خود حبیب السیر (جزو 3 از ج 3 ذیل ’ذکر کارد خوردن میرزا شاهرخ بهادر در مسجد هرات از دست احمد لر) و خلاصهالاخبار (ذیل عنوان ذکر بعضی از وقایع متفرقه و حوادث متنوعه) و قاضی زادۀ تتوی در تاریخ الفی (ذیل رویدادهای سال 830) و کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی در مطلعالسعدین (جزء 1 ج 1 ذیل رویدادهای سال 830) شرحی در کارد خوردن شاهرخ پسر تیمور نوشته اند که خلاصۀ آن این است: در روز آدینۀ بیست وسوم ربیعالاّخر سال 830 پس از آنکه شاهرخ نماز آدینه در مسجد جامع هرات گزارد، کپنک پوشی بنام احمد لر از پیروان مولانا فضل اﷲ استرابادی نامه ای در دست بر سر راه آمد. چون نامه از او گرفتند پیش دوید و کاردی به شکم شاهرخ زد. زخم کارد وی کارگر نیفتاد. علی سلطان قوچین از شاه رخصت گرفت و در همان جا او را کشت. شاهرخ پس از چندی درمان بهبود یافت. بایسنقر و بزرگان کشور از کشتن لر پشیمان شدند و چون به بازجستن حال او پرداختند در میان رختهای وی کلیدی یافتند که بدان در خانه ای ازشهر هرات گشوده شد. چون از مردم پیرامون آن از حال مردم آن خانه پرسیدند نشان های احمد لر را دادند و گفتند که وی در این خانه طاقیه میدوخت و بسیاری از بزرگان به خانه او می آمدند و یکی از ایشان مولانا معروف خطاط بود و این مولانا مردی بود بسیار بزرگ منش و آراسته به هنرهای گوناگون و نخست پیش سلطان احمد جلایر در بغداد میزیست و از او رنجیده به شیراز نزد میرزا اسکندر رفته بود. شاهرخ پس از گشودن شیراز او را به هرات فرستاده و در کتاب خانه پادشاهی به کتابت گماشته بود. زمانی بایسنقر نامه ای بدو نوشته و از وی خواهش کرده بود که خمسۀ نظامی را برای او بنویسد و او این نامه را پس از یک سال ننوشته بازفرستاده بود و از این کردار وی بایسنقر سخت دلتنگ بود. چون دوستی او با احمد لر آشکار شد فرمان به کشتن وی داد و او را سه بار تا پای دار بردند و سرانجام در چاه قلعۀ اختیارالدین زندانی کردند. و نیز در همین بازجوئی به بایسنقر رسانیدند که احمد لر گاهی به خدمت شاه قاسم انوار میرفته و بایسنقر فرمان داد که قاسم انوار از خراسان بیرون رود و او ناچار به سمرقند رفت و الغبیگ ویرا بزرگ و گرامی داشت و همچنین در این بازجوئی خواجه عضدالدین نوۀ دختری مولانا فضل اﷲ استرابادی و گروهی دیگر از همراهان احمد لر کشته و سوزانیده شدند. دیگر از کسانی که در این واقعه تبعید شدند صائن الدین ترکه است. رجوع به صائن اصفهانی و سبک شناسی ج 3 ص 233 و از سعدی تا جامی ص 399 شود. حروفیان ترکیه: مستر براون گوید: در 23 اکتوبر 1896 میلادی اندکی بعد از انتشار فهرست من در کمبریج دوست من مرحوم گیب توجه مرا در نامۀ خود به این نکته جلب نمود که در چند تذکرهالشعراء ترکی مانند تذکرۀ لطیفی و عاشق چلبی از چندین شاعر ترک به تخلص نسیمی یاد شده که یکی از آنها بصفت حروفی ذکر شده، و رابطۀ او را با فضل اﷲ استرآبادی میتوان از بعضی اشعار او استنباط نمود مثل این شعر: ( (علم حکمتدن بلور سگ گل برو گل ای حکیم سن نسیمی منطقدن دگله فضل اللهی گور’. یعنی: اگر علم حکمت میطلبی، ای حکیم بیا و منطق نسیمی را بجو و فضل الهی را تماشا کن. مستر گیب در پیرو آن رهنمائی فصلی (ف 7 ص 336) در جلد اول کتاب خود ’شعر عثمانی’ را وقف به تحقیق درباره فرقۀ حروفی نموده، و مخصوصاً از دو شاعر حروفی ترک یکی نسیمی و دیگری رفیعی که دومی شاگرد اولی بوده است بحث میکند. مسترگیب نتوانسته است که اثری از این طایفه از اواسط قرن هفدهم به بعد بیابد بلکه دو مطلب از تواریخ منابع ترکی بدست میدهد که کیفیت مصیبت و عقاب فجیعی که چندمرتبه بسر آنها آمده ذکر میکند. واقعۀ اول نقل از کتاب شقائق النعمانیه است که در آن روایت میکند چگونه فخرالدین عجمی مفتی ایرانی اسلامبول شاگرد میرسیدشریف جرجانی چند نفر از پیروان حروفیه را گرفته و آنان را مانند زنادقه و کفار امر فرمود زنده بسوزانند، و با آنکه آنان طرف اعتماد و لطف سلطان محمدخان دوم (فاتح) بوده اند سلطان با همه قوت و شوکت خود ظاهراً نتوانسته است آنها را از تعصب و غوغای علما و هجوم عامه خلاصی دهد، و هم نقل شده است که مفتی مذکور را چندان حرارت ایمان بجوش آمده بود که خود شخصاً در آتش میدمید و در آن هنگام لختی از ریش دراز وی بسوخت. واقعۀدوم نقل از تذکرهالشعراء ترکی تألیف لطیفی است که میگوید چگونه اباطیل کفرآمیز یک نفر شاعر حروفی متخلص به تمنائی باعث شد که ویرا با چند تن دیگر از آن جماعت محکوم به قتل و به سوختن نمودند، در زمان سلطان بایزید اول (ایلدرم) حریف و مخاصم تیمور که در سال 804 از تیمور شکست یافت. چون بقولی در این سال بوده است که فضل اﷲ حروفی بقتل رسیده معلوم میشود که مبادی او بطوری وسعت انتشار حاصل کرده بود که در اندکی ازاسترآباد به آدرنه رسیده، حتی در زمان حیات او و هم از ابتدا به سخت ترین و شدیدترین وضعی مشایخ اسلام به مخالفت آن برخاسته اند. حروفیان پس از سدۀ نهم: براون بنقل از گیب میگوید که وی هیچگونه سند و نوشته ای راجعبه جنبش این طایفه در قرون اخیره نتوانسته است کشف نماید، و میخواهد بگوید که نهضت حروفیان از اواخر قرن پانزدهم میلادی (قرن نهم هجری) چندان تجاوز ننموده، و هرگونه تشکیلاتی که داشته اند ظاهراً در اثر عقاب وعذاب شدیدی که در زمان سلطنت بایزیدخان درباره آنها بعمل آمده از میان رفته است. لیکن باید گفت فعالیت این طایفه در حقیقت تا عصر حاضر ادامه داشته است. درویشان بکتاشی هنوز نمایندگان افکار حروفیان میباشند. رد بر حروفیان: در سال 1291 هجری قمری/ 1874 میلادی کتابی به زبان ترکی در رد این طایفه منتشر گردید موسوم به ’کشف الاسرار و دفعالاشرار’ و آن ردی است بر عقاید و افکار حروفی و بکتاشی، بقلم اسحاق افندی که در آن موضوع به وسعت علم و اطلاع موصوف، و از آن تعالیم و مبادی که بر خلاف آن برخاسته بیانی دقیق و صحیح نموده. وی کتاب خود را به سه فصل تقسیم میکند: فصل اول - تحقیق در اصل فضل اﷲ حروفی و بیان اصول و قوانین بعضی از بکتاشی ها است. فصل دوم - در بیان کفریات کتاب جاویدان فرشته زاده است. فصل سوم - در ذکر کفریاتی است که در دیگر جاویدانها آمده. وی قلع و قمع این طائفه را که در سال 1241 هجری قمری در زمان سلطنت سلطان محمودخان واقع شد ذکر کرده که چگونه در آنجا عارف حکمت بیگ شاعر ترک بعنوان مفتش عقاید عمل میکرد، و نیز میگوید که باعث وی بر تألیف آن کتاب همانا وقاحت بکتاشی هاست که جسارت نموده و ’عشق نامه’ تألیف فرشته زاده (عزالدین عبدالمجیدبن فرشته) را در سال 1288 هجری قمری/ 1871 میلادی طبع و نشر کرده اند. وی معتقد است کتابهائی که این اشخاص (یعنی بکتاشیان و یا حروفیان) نگاشته اند و به آن نام جاویدان داده اند شش عدد است، اولی را ’مضل و ضال نخستین’ یعنی فضل اﷲ حروفی بهم آورده و پنج دیگر را خلفا و جانشینان او نگاشته اند. و اضافه میکند که کفر و زندقۀ آنها در این پنج کتاب بخوبی واضح است و خوی و عادت آنان بر این است که آن کتب را نهانی در میان خود مطالعه میکنند و تعلیم میدهند، گرچه فرشته زاده در جاویدان خود موسوم به ’عشق نامه’تا حدی کفریات خود را کتمان نکرده است. اسحاق افندی سپس مینویسد: ’بعد از اندکی عقاید ضالۀ این گمراهان در میان مردم آشکارا گشت و پسر تیمور یعنی میرانشاه فضل اﷲ حروفی را بقتل رسانید و پس از آن طنابی به پای او بسته و جسد او را علناً در کوچه و بازار کشیده و دنیا را از خبث وجود او پاک ساختند. پس از آن خلفای وی بر آن شدند که در سراسر ممالک مسلمانان متفرق گشته و خود را وقف ضلالت و غوایت اهل اسلام نمایند. از آنجمله یکی که به ’علی الاعلی’ ملقب بود به خانقاه حاجی بکتاش در آناطولی آمده به عزلت و انزوا نهانی در آنجا بزیست و جاویدان را به افراد آن خانقاه تعلیم دادن گرفت، و آنها را فریفته و چنان وانمود میکرد که همان مبادی حاجی بکتاش، که از اولیا بوده است، میباشد. پیروان خانقاه که به جهل و حماقت قرین بودند جاویدان را قبول کردند، و با آنکه مفاد کلمات آن علناً انکار فرائض الهی و تسلیم به شهوات و لذّات جسمانی بوده، آنرا ’سرّ’ مینامیدند و در آن سکوت و کتمان بسیارنمودند، بحدی که اگر یکی از جماعت آن اسرار را فاش مینمود جان او غرامت آن میشد. این سرّ مکتوم همانا عبارت بود از بعضی صفایح کفرآمیز کتاب جاویدان که اشاره از آن به حروف مقطعه مانند ’الف’ و ’واو’ و ’جیم’ و ’با’ و ’زا’ شده، و برای معانی و مفاهیم این علامات رساله ای تألیف کرده اند و آنرا ’مفتاح الحیات’ نامیده اند، و این است نام آن سرّی که هرکس صاحب آن نباشد معانی جاویدان را فهم نمیتواند کرد. به این ترتیب با اهتمام بسیار بر اختفا و کتمان اسرار خود میکوشیدند مبادا که علماء اعلام حقائق کار آنرا دانسته و آنرا بکلی محو و نابود سازند، و از اینرو از سال 800 هجری قمری تا کنون موفق شده اند که بسیاری را مخفیانه فریفتۀ خود سازند’. پس از آن اسحاق افندی سخن را به شرح حیل و دسائس این طایفه کشانیده و شرح میدهد که چگونه سعی میکنند که مردم را از مسلمان و غیر مسلمان به دام کفر و زندقه بیندازند و اضافه میکند: ’از تمام این معانی معلوم و واضح میشود که جماعت بکتاشیه در حقیقت شیعه نیستند بلکه اصولاً جماعتی مشرک میباشند که هرچند موفق به جلب یهودیان و مسیحیان نمیشوند ولی مبادی آنها طوری است که مسلمانانی را که به شیعه تمایل دارند بیشتر به خود متمایل مینماید بطوری که هر وقت من بعضی ازنوآموزان بکتاشی را مورد سؤال قرار داده ام آنها خود را ’جعفری مذهب’ یعنی شیعۀ امامی قلمداد میکنند، وچیزی از اسرار جاویدان نمیدانند، و تصور میکنند که شیعی هستند. وقتی من [اسحاق افندی] از یک نفر عالم و سیاح ایرانی موسوم به میرزا صفا عقیدۀ او را راجع به بکتاشی ها سؤال کردم و او در جواب گفت: ’من خیلی با آنها مصاحبت کرده ام وبدقت از مبادی مذهبی ایشان تحقیق نموده ام. آنان وجوب فرائض و اعمال را که در اصول مذهب آمده است انکار میکنند’. و از اینرو وی بطور قطع کفر آنان را معتقد بوده است’. چگونه کتب حروفیان به اروپا رفت: براون گوید: در هنگام تعطیل عید پاک سال 1897 میلادی مجالی یافته دو نسخۀ خطی از طایفۀ حروفی را بدقت مطالعه نمودم که هر دو متعلق است به کتاب خانه ملی پاریس و من در روزنامۀ انجمن آسیائی سال 1898 میلادی در طی مقاله ای با عنوان ’یادداشتهائی راجع به ادبیات و تعالیم فرقۀ حروفی’ آنها را وصف کرده ام. یکی از این دو، مورخ است به سال 970 هجری قمری/ 1562 میلادی و مشتمل است بر ’استوانامه’ تألیف امیر غیاث الدین که به گونۀ مثنوی است بزبان فارسی راجع به حکایت رفتن اسکندر در پی آب حیات و نیز مشتمل است بر فرهنگی از لغات محلی که در جاویدان کبیر بکار رفته. نسخۀ دیگر مورخ است به سال 895 هجری قمری/ 1489 میلادی و موسوم است به ’محبت نامه’ و دلائلی در دست است که مؤلف آن خود فضل اﷲ استرآبادی بوده است. سپس براون گوید: نه سال بعد در همان روزنامۀ انجمن آسیائی به تاریخ 1907 مقالۀ دیگری نشر کردم در این باب، در تحت عنوان ’یادداشتهای بیشتری در باب حروفیان و ارتباط آنها با دراویش بکتاشی’ و در ضمن آن از 43 نسخۀ خطی که بعدها بدست کتابخانه های موزۀ بریتانیا و دانشگاه کمبریج افتاده است وصف نموده ام. و در کیفیت بدست آمدن نسخ مذکور چنین نوشته ام: ’ارتباط میان حروفیان و بکتاشیان اولین بار به این طریق بر من معلوم شد: سه سال بعد از انتشار مقاله ای که در فوق به آن اشاره کردم شخصی که به خرید و فروش نسخ کتب شرقی در لندن اشتغال داشت و اصلاً اهل بغداد بود، و آن زمان از وی مقداری کتب خطی ابتیاع کرده بودم، از من خواست که صورتی از کتب مورد حاجت خود به وی بدهم، به این منظور که آن صورت را نزد طرف خود در مشرق ارسال بدارد، و من نیز چنین کردم. در آن سیاهه نام ’جاویدان نامه’ یا کتب دیگری از آثار فرقۀ حروفی راقید کردم. اندکی بعد در فوریه و مارس 1901 کتابفروش مذکور بسته ای از نسخ خطی برای اینجانب ارسال داشت که در آن نسخه ای از کتاب جاویدان نامه که اکنون در موزۀ بریتانیا به شمارۀ 5957.Or ضبط است وجود داشت، بعلاوۀ چند کتاب دیگر از آثار آن طائفه. قیمتی که برای این نسخ تعیین شده بود گران مینمود، اما در حدود شش نسخه توسط کتاب خانه دانشگاه کمبریج خریداری شد وپنج یا شش نسخۀ دیگر را موزۀ بریتانیا ابتیاع کردکه فعلاً در تحت این نمره ها قرار دارند: 5961.Or، 5957.Or و قیمت نسبهً گران این نسخ محرک یافتن نسخ دیگری گردید، ولی بتدریج در نتیجۀ بدست آوردن نسخ متعدد معلوم شد که آثار حروفیان بمقدار قابل ملاحظه فراوان است، و در شرق مخصوصاً کشور ترکیه غالباً مطالعه و استنساخ میشود. در نتیجه قیمت آن نسخ سریعاً تنزل کرد و اخیراً چند نسخه از این آثار بقیمت دو یا سه پوند در بازار محدودی که برای آن وجود داشت معامله میشد. حروفیان و بکتاشیان: براون گوید: طولی نکشید که مکشوف گردید که این نسخه ها مستقیم یا غیرمستقیم از طائفۀ دراویش بکتاشی بدست می آید. و در میان افراد این جماعت است که عقائد حروفی تا زمان حاضر رواج دارد. در میان این نسخه های خطی که در مقالۀ فوق وصف شده دو سه رساله است که از شرح احوال و تعالیم حاجی بکتاش سخن میگوید، که از او این طائفه اسم و عنوان خود را یافته اند. وی درسال 738 هجری قمری/ 1337 میلادی دو سال قبل از تولد فضل اﷲ حروفی وفات یافته است. واین تاریخ به انضمام پنج تاریخ دیگر که همه با سرگذشت وقایع این جماعت مربوط میباشد روی ورق کاغذی بشرح ذیل ثبت شده است و آن ورق در یکی از نسخ خطی موزۀ بریتانیا بشمارۀ 6381.Or ضبط شده: 1- تولد فضل اﷲ استرآبادی 740 هجری قمری/ 1339م. 2- ظهور و دعوت او در سال 788 هجری قمری/ 1386 میلادی 3- شهادت او در 796 هجری قمری/ 1393 میلادی 4- وفات خلیفۀاو حضرت علی الاعلی در 822 هجری قمری/ 1419 میلادی 5- وفات پسر تیمور میرانشاه که حروفیان او را دجال، یا مارانشاه مینامند 803 هجری قمری/ 1400 میلادی و از شعری که در روی همان برگ کاغذ دیده میشود چنین برمی آید که فضل اﷲ سفری به حج در سال 775 هجری قمری نموده است. روی صفحۀدیگر یکی از این نسخ (موزۀ بریتانیا 6380.Or) نوشتۀ عجیبی تحریر شده که ظاهراً وصیت نامۀ فضل اﷲ است.از این نوشته که اصل و ترجمه آن کاملاً در آن مقاله مندرج است ظاهر میشود که وی را در شیروان کشته اند. مقالۀ من ختم میشود به فهرست کاملی از نام کتابها و اشخاصی که در آن ذکر شده اند. عنوان بسیاری از این کتب اعم از فارسی یا ترکی به ’نامه’ پایان می یابد، مانند: ’آدم نامه’، ’آخرت نامه’، ’عرش نامه’، ’بشارت نامه’ و جز آن. در سال 1909 میلادی در سلسلۀ کتابهای گیب کتابی چاپ شد که مجلد نهم است و مشتمل است بر ترجمه فرانسوی چند رسالۀ حروفی با یادداشتهای منضم به آن توسط مسیو کلمان هوارت و تحقیقی در باب تعالیم حروفیان باز به فرانسه بقلم دکتر رضا توفیق معروف به فیلسوف رضا آمده. وی مرد عالمی است و شرق و غرب را بخوبی میشناسد و از آنچه مربوط به دراویش است مخصوصاً راجع به بکتاشیان اطلاع کامل دارد. این کتاب که مهمترین کتاب مستقل در این باب است مخزن کاملی از اطلاعات نافع میباشد، و این فرقه را - که دارای تعالیم خیالی عجیب و غریب هست