حرمت داشتن. احترام. اعتزاز. تکریم. تعظیم. تفخیم. توقیر: چون امیر اسماعیل خبر یافت، بخارا خالی کرد به فرب رفت از جهت حرمت داشت برادر. (تاریخ بخارای نرشخی چ طهران ص 97 سطر آخر). لشکر سلطان غنیمت های بسیار و زر بخروار و سلاح بیشمار بیاوردند، و در همدان هیچکس اسبی تازی به یک دینار نمی خرید حرمت داشت دارالخلافه را. (راحهالصدور راوندی). گفت خدا بر من رحمت کرد بدان حرمت داشت که آن امام را کردم. (تذکرهالاولیاء عطار). بدین حرمت داشت پیغمبر، حق تعالی آنرا کفایت کرد... (تذکرهالاولیاء عطار چ طهران ج 1 ص 130). اول او را خواست جستن در نبرد بهر حرمت داشتش تأخیر کرد. مولوی