جدول جو
جدول جو

معنی حرقوص

حرقوص(حُ)
ابن سعد بن زهیر السعدی العنبری. بروایت طبری، صحابی است و در خلافت عمر، خلیفه اورا با سپاهی بمدد مسلمانان که با ایران جنگ درپیوسته بودند فرستاد. سوق الاهواز را فتح و مسخر کرد. و در حرب صفین به اول در رکاب علی و پس از ف تنه حکمین به خوارج ملحق گردید و در جنگی که امیرالمؤمنین با خوارج کرد کشته شد. (از قاموس الاعلام ترکی). او ملقب به ذوالیدیه یا ذوالثدیه وذوالخویصره بود و علت آنکه او بجای یک دست پاره ای گوشت آویخته داشت که چون بکشیدندی دراز و ممتد گشتی. مقریزی آرد: و جلس یومئذ و فی ثوب بلال فضه یقبضها للناس علی ما امره اﷲ، فاتی ذوالخویصره التمیمی [و اسمه حرقوص] فقال: اعدل یا رسول اﷲ! فقال: ویلک ! فمن یعدل اذا لم اعدل [قد خبت و خسرت ان لم اکن اعدل] ! قال عمر رضی اﷲ عنه: ایذن لی فیه أضرب عنقه ! قال: دعه، فان له اصحاباً یحقر احدکم صلاته مع صلاتهم و صیامه مع صیامهم یقرأون القرآن لایجاوز تراقیهم، یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیه: [ینظر الی نصله فلایوجد فیه شی ٔ، ثم ینظر الی رصافه فمایوجد فیه شی ٔ، ثم ینظر الی نضیه و هو قدحه فلایوجد فیه شی ٔ، ثم] ینظر الی قذذه فلایوجد فیه شی ٔ قد سبق الفرث و الدم. آیتهم رجل اسود، احدی عضدیه مثل ثدی المراءه، او مثل البضعه تدردر [و یخرجون علی حین فرقه من الناس] . (امتاع الاسماع صص 425- 426). بشربن العمر در شعری در تفضیل علی بر خوارج آرد:
ماکان من اسلافهم ابوالحسن
ولا ابن عباس ولا اهل السنن
غر مصابیح الدجی مناجب
اولئک الاعلام الاعارب
کمثل حرقوص و من حرقوص
بقعه قاع حولها قصیص
لیس من الحنظل یشتار العسل
ولا من البحور یصطاد الورل
هیهات ما سافله کعالیه
ما معدن الحکمه اهل البادیه.
(ضحی الاسلام ج 3 ص 144).
و رجوع به الاصابه قسم سوم ج 2 ص 60 شود. مورخان خلافهائی بقرار زیر به حرقوص نسبت داده گویند در مسجد پیغمبر بول کرد و جسورانه به پیغمبر گفت عادل باش و با زبیر مخاصمت ورزید و در سال 37 هجری قمری بدست علی (ع) در نهروان کشته شد. و حرقوصیه طائفه ای از خوارج به وی منسوبند که محمد بن جریر ایشان را در رساله ای رد کرده است. (الذریعه ج 10 ص 193)
لغت نامه دهخدا