یکی از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: الفی است که به حرفی متحرک پیش از روی ّ باشد چنانکه الف آهن و لادن و این الف را از بهر آن تأسیس خواندند که در تنسیق شعر آغاز و اساس قافیت از این حرف است و هر حرف که پیش از این است در عداد قافیت نیاید و به قافیت تعلق ندارد، و بیشتر شعراء عجم تأسیس را اعتبار نمی نهند و آنرا لازم نمیدارند، چنانکه بلفرج رونی گفته است: فلک در سایۀ پرّ حواصل زمین را پرّ طوطی کرد حاصل. پس گفته است: کرا دانی تو اندر کل عالم چنو فرزانۀ مقبول و مقبل. و خاقانی گفته است: نشاید بردن انده جز به انده نشاید کوفت آهن جز به آهن. پس گفته است: دلم آبستن خرسندی آمد اگر شد مادر روزی سترون. و اگر شاعر الف تأسیس را مراعات کند آنرا لزوم مالایلزم خوانند، چنانکه ملقابادی گفته است: تابنده دو ماه از دو بناگوش تو هموار وز دو رخ رخشنده خریدار و ترازو با ران و سرین سار هیونانی و گوران با چشم گوزنانی و با گردن آهو. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 198)