شمس قیس گوید: و آن تائی است که در اواخر اسماء معنی اضافت به حاضر دهد چنانکه اسبت و غلامت و در اواخر افعال معنی ضمیر حاضر دهد چنانکه میدهدت و میگویدت. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 161). و نیز همو گوید: ومیمی مفرد است که در اواخر اسماء فایدۀ اضافت دهد بنفس خویش چنانکه غلامم و اسبم و برادرم، و در اواخر افعال فایدۀ ضمیر نفس دهد چنانکه آمدم و رفتم و می آیم و میروم، و در اواخر صفات فایدۀ ربط دهد بنفس چنانکه عالمم و توانگرم و در جمع گویند عالمیم و توانگریم. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 173). این اصطلاحی است که در المعجم آمده است، اما در تداول امروز حرف اضافه بر کلمات دیگری اطلاق شود. ضمایر متصل را که حالت مفعولی و اضافی گیرند نتوان حرف اضافه نامید