شمس قیس گوید: الفی است که شعراء متقدم از الف اطلاق اشعار عرب گرفته اند، که عرب در قافیۀ جمال و کمال مثلاً چون وزن اقتضاء حرفی دیگر کند اگر لام در محل نصب باشد الفی بدان الحاق کنند گویند جمالا و کمالا، و اگر درمحل رفع باشد گویند جمالو و کمالو، و اگر در محل جرباشد گویند جمالی و کمالی و این الف و واو و یاء راحروف اطلاق خوانند، یعنی حرف روی ّ را بحرکت مطلق میگرداند و قید سکون از وی برمیدارد و بحکم آنکه در پارسی بیشتر کلمات مسکنهالاواخر است، چون وزن اقتضاء حرکت روی ّ کردی الفی بدان الحاق کردندی چنانکه شعر: دوش شبی بود خوب و رخشانا پروین پیدا و ماه تابانا. وآنرا الف اشباع خواندندی از بهر آنکه تولد الف جز از اشباع فتحۀ ماقبل نخیزد. و متأخران شعراء استعمال این الف را عیبی فاحش شمرند و البته جایز ندارند. و چون این مقدمات معلوم شد، بدان که هرچه از این جمله حروف مفرده و ظاهرالترکیب است چون الف دعا و ندا والف تعظیم و تعجب و الف نسبت نشاید که روی ّ سازند و بناء شعر بر آن نهند. (المعجم ص 209)