جدول جو
جدول جو

معنی حرش

حرش
(تَ شَقْ قُ)
شکار سوسمار. (منتهی الارب). حرش ضب ّ، صید کردن سوسمار. (تاج المصادر) ، خراشیدن. (تاج المصادر) (منتهی الارب) ، حرش جاریه، آرامش با وی. گائیدن دختر. (از منتهی الارب) ، درشت شدن پوست، برآغالیدن. برانگیختن کسی را بر چیزی
لغت نامه دهخدا