معنی حران حران (حُرْ را) جمع واژۀ فارسی حر: تا پای نهند بر سر حران با کون فراخ گنده و ژنده. عسجدی یا عنصری. نزد دونان حدیث می مگذار پیش حران ز جای می مگذار. سنائی لغت نامه دهخدا