جدول جو
جدول جو

معنی حجز

حجز
(حُ)
اصل مرد. (منتهی الارب). عشیره. (ناظم الاطباء). اقرباء، ناحیه. (منتهی الارب) ، تهیگاه. حجزه: وردت الابل و لها حجزاً، ای شباعاً عظام البطون. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا