جدول جو
جدول جو

معنی حجر

حجر
(حُ جَ)
جمع واژۀ حجره. (غیاث) :
مسند از تخت و مخده ز نمط برگیرید
حجر از بهو و ستاره ز حجر بگشائید.
خاقانی.
گرچه خم خانه ما را نه حجر ماند و نه بهو
هر چه آرایش طاق است و حجر بگشائید.
خاقانی.
رجوع به حجره شود
لغت نامه دهخدا