جدول جو
جدول جو

معنی حبو

حبو
(تَسْ)
دنو. نزدیکی. نزدیک شدن: حبوت للخمسین، سال من نزدیک پنجاه است، حبو شراسیف، دراز شدن و متصل گردیدن استخوانهای پهلو، حبو اضلاع به صلب، پیوستن استخوانهای پهلوبه پشت، حبو سیل، نزدیک شدن بعض آن به بعض، بر دست و شکم رفتن، حبو سفینه، روان شدن کشتی، حبو مال، بر زمین ماندن شتران و ایستادن نتوانستن از لاغری، پیش آمدن چیزی کسی را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا