جدول جو
جدول جو

معنی حامد بن عباس

حامد بن عباس
(مِ)
ابن عباس. بعد از عزل ابن فرات در جمادی الاخرای ست و ثلاثمائه [306 هجری قمری] بر مسند وزارت مقتدر باﷲ عباسی نشست و در سنۀ 309 حسین بن منصور حلاج که اکثر علماء او را از کبار اولیاء شمرده اند بسعی حامد شهید شد، و در سال 311حامد مؤاخذ و معاقب گشته نوبت دیگر ابن فرات پای بر مسند وزارت نهاد و در سنۀ اثنی عشر و ثلاثمائه [312] کرت دیگر ابن فرات مقید گشته، مقتدر منصب وزارت به ابوالقاسم عبیداﷲ بن محمد خاقانی داد. (دستورالوزراء ص 77). قتل منصور حلاج در بغداد بسال 307 بزمان مقتدر خلیفه و به سعی وزیر حامد بن عباس بود. (تاریخ گزیده ج 1 ص 776). حسن بن محمد قمی در تاریخ قم داستان مساحت قم را هفتمین بار به امر حامد بن عباس بن حسن چنین آورده است: میان اسد بن جمهور عامل قم و میانۀ اهل قم خلافی واقع شد، پس از اهل قم پنجاه مرد بعضی از عرب و بعضی از عجم به حضرت حامد بن عباس بن حسن رفتند و اوبه کرج بود. و نیز گویند به همدان بود و این صورت در جمادی الاّخرۀ سنۀ احدی و تسعین و مأتین [291] بود، چون آن پنجاه مرد از قم به حضرت عامل رسیدند ازاسد شکایت کردند... پس حضرت حامد اسد را از ایشان معزول کرد و یحیی بن اسحاق را بعوض او بر ایشان عامل گردانید. (تاریخ قم ص 105). حامد در زمان وزارت خود ابن بسام را با علی بن عیسی بر کارها برگماشت. ابن بسام در قصیده ای که کتّاب را هجا گفته، در حق او گوید:
و عبدون یحکم فی المسلمین
و من مثله تؤخذ الجالیه
و دهقان طی تولی العراق
و سقّی الفرات و زرقانیه
و حامد یا قوم لو امره
الی ّ لألزمته الزاویه
نعم و لأرجعته صاغراً
الی بیع رمان خسراویه
ایا رب قد رکب الأرذلون
و رجلی ّ من بینهم ماشیه
فان کنت حاملها مثلهم
و الا فارجل بنی الزانیه.
(معجم الادباء ج 1 ص 87 و 88و 313 و ج 5 ص 114 و 325).
هندوشاه گوید: حامد پیوسته در اعمال سواد متولی بود اما در اعمال حضرت خبرتی نداشت و مردی کریم و مفضال و کثیرالحاشیه بود، اما در استخراج اموال سخت دل بودی و اندک ثبات و سریعالبطش، لکن کرم او عیبها را می پوشانید. گویند روزی بسرای مقتدر رفت یکی از خواص مقتدر از اوجهت چهارپایان قدری جو خواست براتی ازبرای او به صدکر جو نوشت و یکی دیگر گفت چهارپایان من هم محتاج جواند او را هم صد کر بنوشت و همچنین متعاقب میخواستند و او بروات مینوشت تا در یک ساعت هزار کر بنوشت و ببخشید، و چون مقتدر با ابن فرات متغیر شد عزم کرد که او را بگیرد حامد به ملک واسط بود او را بخواند و وزارت به وی تفویض فرمود و خلعتش داد روز سه شنبه دویم جمادی الاخرای سنۀ ست و ثلث مائه [136] . و چون حامد در وزارت شروع کرد مردم بدانستند که او قوانین آن منصب نمیداند، و مقتدر معلوم کرد و از تولیت آن پشیمان شد و نخواست که بزودی نقض رأی خویش کند، علی بن عیسی بن الجراح را از حبس بیرون کرد و با او منضم گردانید بطریق نیابت تا نقص حامد به کمال او متدارک شودو چون علی بن عیسی در کار خبرتی تمام داشت حل و عقد مصالح او میکرد اما نام وزارت بر حامد بود و یکی از شعرا در این معنی گفته است:
قل لابن عیسی قوله
یرضی بابن مجاهد
أنت الوزیر وانما
سخروا بلحیه حامد
جعلوه عندک ستره
لصلاح أمر فاسد
مهما شکلت فقل له
کم واحد فی واحد.
گویند حامد جامۀ سیاه پوشیدی و در دست وزارت نشستی و علی بن عیسی در پیش او نشستی مانند نواب، و علی را از علامات ظاهر وزارت هیچ نبوداما در حقیقت وزیر او بود و در این معنی گفته اند:
أعجب من کل ما رأینا
کون وزیرین فی بلاد
هذا سواد بلاوزیر
و ذا وزیر بلاسواد.
بعد از آن مقتدر حامد را معزول کرد و ابن فرات را باز وزارت داد و ابن فرات حامد را در خفیه بکشت به اشارت مقتدر. (تجارب السلف صص 206-207). در جمادی الاخرای سال 306 خلیفه وزارت را به حامد بن العباس واگذاشت. حامد چون از کار وزارت اطلاعی نداشت ابوالحسن علی بن عیسی را به نیابت خود برگزید، و در حقیقت تمام امور وزارت در دست علی بن عیسی بن جراح قرار گرفت، و حامد بهمان اسم وزارت و عهده داری خراج و مالیات ولایت واسط که آنها را در ضمان خود گرفته بود قانع شد. ابومحمد حامد بن عباس که مردی لئیم و سفیه و متعصب و کینه ورز بود بدستیاری علی بن عیسی در کشیدن حساب ابوالحسن بن الفرات و کسان او مرتکب اقسام رذالتها شد چنانکه کسان او ابوالحسن بن فرات را دشنام دادند و آزار کردند و او را به پرداخت مالی عظیم مجبور ساختند و پسر او محسن و یارانش را به ضرب چوب عذاب کردند، و همین حامد است که در سال 309 حسین بن منصور حلاج را در بغداد مصلوب کرد و در اواخر وزارت خود ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی نائب سوم امام غایب شیعه را در دارالخلافه به حبس انداخت. در ربیعالاّخر سال 311 مقتدر خلیفه حامد بن عباس و علی بن عیسی را که حامیان جدی اهل سنت و دشمنان مخالفین این فرقه محسوب میشدند از وزارت و ریاست دواوین خلع کرد و ابوالحسن علی بن محمد بن فرات را خلعت داده در دفعۀ سوم به وزارت خود منصوب کرد. ابن فرات حامد بن عباس را که از ایام وزارت خاقانی مالیات و خراج واسط را در عهده و ضمان خود داشت بر سر آن اعمال باقی گذاشت، ولی طولی نکشید که دشمنان حامد بن عباس وزیر را به مطالبۀ مالی که حامد در عهده داشت واداشتند و ابن فرات که در تاریخ 21 ربیعالاّخر سال 311 بار سوم به وزارت برقرار شده بود اندکی بعد از تصدی این مقام ابوالعلاء محمد بن علی بزوفری و ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی یعنی رئیس فرقۀ امامیه را در بغداد که در دیوان نیز مقامی داشت مأمور کرد که به واسط رفته حساب مالی را که حامد به دیوان مدیون است از او بخواهند. ابوسهل با حامد بن عباس در این عمل بطریقۀ منشیان و اصحاب دفتر رفتار کرد و از طریق رفق و مدارا خارج نشد ولی بزوفری بعکس با او بسختی معامله کرد و با خطاب درشت و عتاب تمام از او مطالبۀ مال کرد و با وجود این باز بمناسبت قدرتی که حامد در واسط پیدا کرده بود نتوانست از او مال باقی را بگیرد، و خلیفه مجبور شد برای تقویت او و ابوسهل نوبختی عده ای از غلامان و لشکریان خود را بفرستد. اما حامد به امید زنهار خلیفه با لباس مستعار از واسط فرار کرده به بغداد رفت ولی خلیفه او را گرفته بدست ابوالحسن بن فرات سپرد و پسر ابوالحسن یعنی محسن که مردی قسی و ظالم و بدکردار و به ’خبیث بن الطیب’ معروف بود حامد را سخت عذاب کرد و همراه بعض از یاران خود به واسط فرستاد تا حساب او را بکشند، و ضمناً دستور داد تا او را در رمضان 311 مسموم کردند... اما رفق و مدارای ابوسهل نوبختی با حامد بن عباس که مردی متعصب و به اقرار خود دشمن رافضه و ابن الفرت دوست و حامی ابوسهل و امامیه محسوب میشد، شاید جهات سیاسی داشته، چه ابوسهل در قضیۀ دعوت حسین بن منصور حلاج هم در عهد وزارت ابن فرات و هم در ایام حامد بن عباس با این داعی جدید که اساس تشکیلات دینی فرقۀ امامیه را تهدید میکرد و نزدیک بود که ریشه نفوذ ایشان را در دستگاه خلافت از بیخ برکند بسختی درافتاده و نگذاشته است که دعوت حلاج در بغداد و دربار قوام گیرد و همین کیفیات یکی از اسباب دستگیری حلاج و قتل وی بدست حامد بسال 309 بوده است. احتمال کلی میرود که در قضیۀ قتل حلاج ابوسهل با حامد موافق و شاید محرک بوده و همین سابقۀ اتحاد سیاسی ابوسهل را در مأموریت واسط برعایت حقوق دیرین حامد واداشته است. (خاندان نوبختی صص 99- 101). داماد حامد ابوالحسین محمد از دیوانیان و از خانوادۀ معروف آل بسطام بود و در سال 321 خلیفه مدتی خانه او را تحت نظر گرفت. (خاندان نوبختی ص 232). تنوخی آرد: قاضی ابوالحسن محمد هاشمی مرا گفت، حامد بن عباس مردی خوش نفس و گشاده دل و جوانمرد و سخی بود، روزانه در خانه او چند سفره گسترده میشد، و هیچ کس از عامه و حاشیه و جز ایشان هنگام غذا از خانه او بیرون نمیرفت، حتی کودکان مردم نیز در آنجا طعام میخوردند و چه بسا روزی چهل سفره می گستردند، و با نان گوشت نیز میدادند، و به همه کس نان سفید می خورانیدند. روزی چون بخانه آمد در دهلیز پوست باقلا دید، وکیل را احضار کرده سبب پرسید، گفت دربانان باقلا میخورند، گفت مگر گوشت به ایشان داده نمیشود؟ گفت چرا، پرسید پس سبب چیست ؟ چون وکیل تحقیق کرد گفتند خانوادۀ ما گرسنه اند و خوردن گوشت برای ما گوارانیست ناچار آنرا بخانه میفرستیم تا شامگاه با ایشان بخوریم، و چون نیم روز گرسنه میشویم باقلا میخوریم. حامد دستور داد جیره برای خانواده ها برقرار سازند تا دربانان جیرۀ خود را در دهلیز بخورند و بخانه نفرستند، ولیکن پس از چندی باز پوست باقلا در دالان بدید و در خشم شد، و چون تندخوی و بدزبان بود دشنام داده گفت مگر جیره ها را نیفزودم ؟ وکیل گفت: چون بر جیره افزودیم اول را برای خانه میفرستند و دوم را به قصاب و گوشت فروش واگذار کرده تا روزهائی که نوبت دربانی با ایشان نیست آنها را از گوشت فروش بازگیرند و روزی سازند. پس دستور داد دیگر به جیرۀ خشکۀ آنان اضافه نکنند و همه روزه سفره پهن کرده همه را وادار کنند بر آن سفره بخورند. و گفت اگر پس از این در دهلیز خانه پوست باقلا بینم تو و ایشان را بچوب بندم. نام وی در مجمل التواریخ والقصص ص 377 حامد بن ابی العباس آمده و غلط است. و نیز رجوع به العقد الفرید چ 1940 میلادی ج 4 ص 251 و ج 5 ص 408 و عیون الانباء فی طبقات الاطباء ج 1 ص 221 وحبیب السیر چ طهران ج 1 صص 300-301 و محاسن اصفهان مافروخی ص 37 و شدالازار چ 1328 هجری شمسی ص 42 شود
لغت نامه دهخدا