پدر شیخ کمال تربتی شاعر معاصر میر ابوسعید است. میر علی شیر نوائی گوید: شیخ کمال به مکه شد و از مکه بازآمد و در تربت فوت شد و تربتش آنجاست. پدر مشارالیه حافظ نام داشته و طبابت می کرده، و شیخ دائم از غایت خوش طبعی قطعه های مطایبه آمیز برای او میگفته است، و این قطعه از آنجاست: تا که حافظ طبیب تربت شد کشته شد جملگی که و مه او موش در شربتش فتاد و بمرد مرگ موش است شربت به او. و نیز او راست: نزد حافظ سپاهیی آمد رخت بگشاد پیش او بنشست پس بحافظ بگفت از سر درد که سرم درد میکند پیوست حافظش داد شربتی بعلاج شربتش خورد و رخت را بربست. (ترجمه مجالس النفائس ص 33)