جدول جو
جدول جو

معنی حاد

حاد
(حادد)
ذلق. برنده. تیز. سرتیز. نوک تیز، چون کارد و نشگرده و امثال آن، تند و آن مرکب از تلخی و حراقه است و فعل او مثل افعال اجزاء اوست، شدید مانند حمّی یعنی تب، سخت گرم و حارّ (در طب) ، چون بعض داروها، زبان گز. تیز، زنی حادّ، جامۀ سوک پوشیده در مرگ شوی. زنی که سوگ شوهر دارد. (مهذب الاسماء). محدّ، مرضی حادّ، سواره. و آن بیماری ای است که بیش از چهارده روز نکشد، مقابل مزمن. پیاده، حاد و حاده. در طب مقابل مزمن و مزمنه است: بعضی بیماریها سخت آشفته و تیز و گذرنده باشد ومادۀ آن سخت متحرک باشد و آن را به تازی حاده گویند و بعضی آهسته باشد و دیر گذرد و به تازی مزمنه گویند و بعضی میان این دو باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا