صاحب تحفه گوید حاج را بفارسی اشترخار و بترکی دوه تیکانی نامند گیاهی است که ترنجبین بر او منعقد می گردد، گرم و بسیار خشک و رادع و جالی و مفتح و تریاق سموم، و شرب و بخور او و ضماد او رافع بواسیر و طلای عصاره و سوختۀ او جهت قروح ساعیه بی عدیل و مضر گرده و مصلحش کتیراو بدلش حندقوقا و روغن او که از آب تازۀ او ترتیب دهند جهت مفاصل و جمیع علل بارده بغایت مؤثر و اکتحال عصیر او جهت بیاض خفیف چشم و قطور سه قطرۀ او دربینی و بعد از آن استنشاق روغن بنفشه رافع صداع مزمن و مجرب دانسته اند و شکوفۀ او جهت بواسیر نافع است، و صاحب اختیارات آرد: حاج خاری است که ترنجبین از وی حاصل میشود و نبات کشوث بر وی پیچیده شود و بشیرازی خار ارو (؟) خوانند عصارۀ وی چون در چشم کشند سپیدی ببرد و تاریکی زائل کند و گل وی جهت بواسیر بغایت سودمند بود - انتهی، صاحب بحرالجواهر و هم داود ضریر انطاکی عاقول را ردیف حاج گفته اند، و در معالجات امروزی من ّ آن را که ترنجبین است در منضجات برای شیرینی آن و هم تلیین و در بعض مسهلات چون فلوس و مانندآن چون ممدی افزایند، و اشترغاز و خلنج و انوبرخیس و شسن را نیز اهل لغت مرادف حاج آورده اند، که نامهای دیگر خار من ّ ترنجبین است، و من ّ بنی اسرائیل در تیه نیز همان است، ترنجبین، ترانگبین، عاقول، انوبرخیس، علف ترنجبین، تلنگبین، خارترنجبین، شسن، ابن البیطارگوید اینکه رازی در الحاوی گوید حاج اریقی باشد، غلط است، اریقی خلنج است