چیزی که مزه شده و چاشنی شده باشد. (ناظم الاطباء). مأکول یا مشروب مزه شده و چاشنی شده: هر نعمتی که هست بعالم چشیده ای هر لذتی که هست سراسر چشیده گیر. سعدی. ، کسی که مزه نموده باشد. (ناظم الاطباء). آن کس که طعم چیزی را با مقداری قلیل از آن آزماید و امتحان کند. - ناچشیده، اندکی از چیزی در دهان قرار نداده، برای دریافتن طعم ومزۀ آن: نابسوده دو دست رنگین کرد ناچشیده به تارک اندر تاخت. رودکی. ، تجربه کرده و آزموده. آن کس که نیک و بد روزگار آزموده و در کارها باتجربه و کاردیده شده است: برآسود لشکر ز ننگ و نبرد چشیده ز گیتی همان گرم و سرد. فردوسی. به برزین بگفت ای سرافراز مرد چشیده ز گیتی همه گرم و سرد. فردوسی. مرد، باخردی تمام بود، گرم و سرد روزگار چشیده... و عواقب را بدانسته. (تاریخ بیهقی). پیران جهان دیده و گرم و سرد روزگار چشیده از سر شفقت و سود گویند. (تاریخ بیهقی). پخته ای پروردۀ جهاندیده و سرد و گرم چشیده. (گلستان سعدی). هر کجا سختی کشیدۀ تلخی چشیده ای را بینی خود را به شره در کارهای مخوف اندازد. (گلستان سعدی). و رجوع به چشیدن شود