جدول جو
جدول جو

معنی چشم سیاه کردن

چشم سیاه کردن
(مِ تَ)
کنایه از طمع کردن بچیزی باشد. (برهان). طمع کردن بچیزی و رغبت کردن در آن. (ناظم الاطباء).
- چشم سیاه کردن بچیزی و بر چیزی، کنایه از نگریستن در چیزی بتمام شوق و رغبت و شیفته و مفتون او بودن. (بهار عجم). در چیزی باشوق نگریستن. (فرهنگ نظام) :
مکن به لاله رخان چشم خود سیه صائب
که زود چهره بخون رنگ مینمایندت.
صائب (از بهارعجم).
، حسد کردن، روشن کردن چشم. (ناظم الاطباء). باز کردن و بینا کردن چشم، سیاهرنگ کردن چشم. سیاه کردن چشم با سرمه یا بوسیلۀ دیگر:
هزار چشم ز نرگس در انتظار تو باغ
سیاه کرد و تو در خواب چاشتگاه هنوز.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا