تماشا کردن. (مجموعۀ مترادفات). چشم افکندن. نظر کردن. نگاه کردن. رجوع به چشم افکندن شود. - ازچشم انداختن کسی یا چیزی را، کنایه از بی اعتبار کردن آن کس یا آن چیز را در نظر بینندگان. از چشم افکندن. - چشم انداختن بر چیزی یا در چیزی، نگریستن ونگاه کردن بر چیزی یا در چیزی. (آنندراج). - چشم انداختن به چیزی، کنایه از نگاه کردن و نگریستن به چیزی. (آنندراج) : ندارد توتیای چشم من جز سرمۀ چشمت شود روشن اگر چشمی به چشم من بیندازی. وحید (از آنندراج)