جلد شدن. چابک و چالاک شدن. رجوع به چست شود، چست شدن جامه کسی را، موزون و متناسب آمدن جامه بقامت وی: امروز بتو چست شد این کسوت مهرم چون مدح و ثنایم بخداوند بشر بر. سوزنی. ، چست شدن دل، ظاهراً بمعنی سخت شدن و قسی شدن: بجفا دل منه که چست شود آنچه بشکست کم درست شود. اوحدی. ، چست شدن تن،ظاهراً بمعنی چاق و فربه شدن. توانا شدن. قوی و نیرومند شدن: تن بجاه و بمال چست شود دین بعلم و عمل درست شود. اوحدی