جدول جو
جدول جو

معنی چرکین شدن

چرکین شدن
(گُ کَ دَ)
کثیف و ناپاک شدن. (ناظم الاطباء). تغب. اتّساخ. استیساخ. (منتهی الارب). چرکن شدن. شوخگین شدن. آلوده و ملوث شدن. رجوع به چرک و چرکین شود، ریم آلود شدن. (ناظم الاطباء). چرک آلودشدن زخم. ریمناک شدن جراحت. رجوع به چرک و چرکن و چرکین شود، زشت شدن. (ناظم الاطباء). قبیح و بدصورت گشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به چرکین شود، حقیر و فرومایه شدن. (ناظم الاطباء).
- چرکین شدن دل، مکدر گشتن و بددل شدن. (ناظم الاطباء). دل چرکین شدن. افسرده خاطر شدن
لغت نامه دهخدا