چرخ. فلک. کنایه از آسمان و سپهر. مجازاً، بمعنی کرۀ فلکی که قدما آن را چون چرخ آسیا در گردش و حرکت می پنداشته اند. چرخ گردان و چرخ گردنده: آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی خود سوده می نگردی ما را همی بسائی. ناصرخسرو. گر می به خرد درست مانده ست این برشده چرخ آسیائی. ناصرخسرو. رجوع به چرخ و چرخ گردان و چرخ گردنده شود