چرب رود. جهودانه. چرغند. روده ای که درون آنرا از چربی و پیه و گوشت پرکرده بپزند: عربی را که بود ساکن بر جانب ری فتاد رای سفر دید پیش دکانچۀ طباخ چرب روده، نفیر زد گستاخ متعجب که: ’یا عجم ماذا خذ فلوساً و اعطنی هذا’ عجم از وی گرفت فلس و نهاد یک بدستی از آن بدستش داد عرب از بیم دستبرد دغل استوارش نهفت زیر بغل ناگهان در میان شور و غلو چرب رود از کفش فتاده فرو چون ز نامش نداشت مسکین بهر تا سراغش کند ز مردم شهر بغل از خور تهی و کیسه ز دانگ خرزه بر کف نهاد و میزد بانگ: ’ایها المسلمون ببلده ری هل وجدتم بمثل هذا شی. ’ جامی. ، قسمتی از اسباب و جوارح شکم. حویّه. ج، حوایا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حویهالبطن. (بحرالجواهر) ، قولون. معاء قولون.