بیکار بودن. کار نداشتن. سر بجیب فرو بردن. (آنندراج). غنچه خسپ بودن. (آنندراج) ، در سرما گرم شدن را چمباتمه و بر پاشنه نشستن. (امثال و حکم دهخدا) : سر نهاده میان زانوها هر زمان ساخت دسته چاقوها. (از امثال و حکم دهخدا). ، کنایه از جماع و لواط کردن. اغتلام. و به اصطلاح کنایه از اغلام است. (آنندراج).