جدول جو
جدول جو

معنی چارمیخ کردن

چارمیخ کردن
(اِ تِ کَ دَ)
استوار کردن با چهارمیخ. کسی یا چیزی را به وسیلۀ چهارمیخ به جایی بستن و استوار نمودن:
درختی راکه بینی تازه بیخش
کند روزی ز خشکی چارمیخش.
نظامی.
، نوعی از سیاست که گناهکار را با دوختن هریک از چهار کف دستها و پایها به جایی استوارکردندی:
در هفت دوزخ از چه کنی چارمیخشان
ویل ٌ لهم عقیلۀ من بس عقابشان.
خاقانی.
چارمیخت کرده ام من، راست گو
راست پیش آور دروغی را مجو.
مولوی.
، ثابت و مقرر کردن دعوی با ادله واسناد و اقرارها، و با لفظ کردن، کنایه از عمل لواطه کردن. (آنندراج درمعنی چارمیخ)
لغت نامه دهخدا