تحمل تهمت کردن. هموار کردن دروغ و بهتان بر خود: صد رشک می برم به دماغ اسیر تو در بزم باده تهمت ساغر زدل کشی. امیری (از آنندراج). دیده امشب همه شب تهمت دیدار کشید مست حیرت شد و حسرت به رخ یار کشید. زرکش (از آنندراج). در بلای تو مرا چشم بلادیده فکند می کشد تهمت اینکار دل و بی گنهم. آصفی (از آنندراج). رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود