برگشتن به گناه و مرتکب شدن هر گناهی که سابقاً مرتکب شده بود و شکستن عهد و میثاق. (ناظم الاطباء) : عنان عمر شد از کف رکاب می بکف آر که دل به توبه شکستن بهانه بازآورد. خاقانی. کسان که در رمضان چنگ و نی شکستندی نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند. سعدی. گو خلق بدانند که من عاشق و مستم آوازه درست است که من توبه شکستم. سعدی. گویند سعدیا برو از عشق توبه کن مشکل توانم و نتوانم که بشکنم. سعدی. گر باده از این خم بود و مطرب از این کوی ما توبه نخواهیم شکستن به درستی. سعدی. بر ما گنه توبه شکستن منویسید کاین توبه بفرمان می ناب شکستیم. طالب آملی (از آنندراج). رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود