بمعنی ضایع و خراب و تلف باشد. (برهان). بمعنی خراب و ضایع باشد. (فرهنگ جهانگیری). ضایعشده و خراب شده و منهدم و تلف شده. (ناظم الاطباء). تلف. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بمعنی هلاک و تلف عربی است. (فرهنگ رشیدی). رجوع به تواء شود: فغان از این غراب و وای وای او که در توا فکندمان نوای او. منوچهری (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیر و زبر بکرد همه خانمانشان واسباب ملک جمله تلف کرده و توا. مظهر کرمانی (از فرهنگ جهانگیری)