معنی تنگ حالی
- تنگ حالی (تَ)
- فقر و تنگدستی و تهی دستی و مسکنت و درویشی و نکبت و بدبختی. (ناظم الاطباء). سختی. رنج:
ای مانده بکوری و تنگحالی
بر من ز چه همواره بد سگالی ؟
ناصرخسرو.
به تنگ آمد شبی از تنگ حالی
که بود آن شب براو مانند سالی.
نظامی.
رجوع به تنگ حال و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
