تنگ کشیدن. تنگ برکشیدن. استوار ساختن زین اسب با بستن نواری مخصوص. بستن و محکم ساختن تنگ اسب و آماده ساختن اسب را جهت سواری و کارزار: به زین بر، ببستند تنگ استوار بگفتند و رفتند زی کارزار. فردوسی. چون تو سوار فضل کجا در همه جهان بر مرکب کمال هنر بسته تنگ تنگ. سوزنی. میدان فراخ یافته ایم و دلیروار بر مرکب هوا و هوس بسته تنگ تنگ. سوزنی. ببر گرفت مرا تنگ و تنگ اسب فراق ببست گفتم یارا تو بر چه سودایی ؟ سوزنی. رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود