معنی تنقاد
- تنقاد(تَ ذَءْ ذُءْ)
- سره کردن درم و جزآن. (منتهی الارب). بازشناختن خواستن درهم های سره از ناسره. (از اقرب الموارد) ، انگشت خلانیدن در چهارمغز، منقار زدن مرغ در دام، نگاه ربودن به سوی چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گزیدن مار. (منتهی الارب) ، آشکار ساختن عیب سخن، نقد پرداختن بها به کسی. (از اقرب الموارد)
