خشونت نمودن. کج خلقی نمودن. تندی کردن. درشتی نمودن. تیزی نمودن: که هر جای تندی نباید نمود سر بی خرد را نباید ستود. فردوسی. شهنشاه در جنگ مردی نمود دلیری و تندی و گردی نمود. فردوسی. چو آشفته شد شیر تندی نمود سر نیزه را سوی او کرد زود. فردوسی. چرا تندی نماید مهربانی که از دلدار نشکیبد زمانی. (ویس و رامین). پدر را جفا کرد و تندی نمود که آخر ترا نیز دندان نبود. (بوستان). و رجوع به تند و تندی کردن شود