تسلیم شدن. تن دادن. تن دردادن. قبول کردن. رضا دادن: نرمی دل می طلبی نیفه وار نافه صفت تن به درشتی سپار. نظامی. بدریا مرو گفتمت زینهار وگر می روی تن به طوفان سپار. (بوستان). ، تسلیم مرد شدن زن. تسلیم هوا و خواهش مرد شدن زن. سپردن زن تن خود را بمرد: زنان گفتار مردان راست دارند بگفت خوش تن ایشان را سپارند. (ویس و رامین). رجوع به تن و دیگر ترکیبهای آن شود