جدول جو
جدول جو

معنی تلو

تلو(تِلْوْ)
پس رو چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیرو. (غیاث اللغات) :
به سخن ماند شعر شعرا
رودکی را سخنی تلو نبی است.
شهید بلخی.
، رفیع و بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بچۀ ناقه که پس مادر رود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات). بچۀ شترکه از شیر بریده باشند و پس مادر رود. (آنندراج). ج، اتلاء. (منتهی الارب) ، بچۀ خر و استر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا