جدول جو
جدول جو

معنی تلقیح

تلقیح
(تَ حَتْ تُ)
گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گشن دادن خرمابن و مادیان را. (آنندراج) ، آبستن کردن باد درخت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح طب، کوبیدن آبله و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا