معنی تلخ مذاق تلخ مذاق (تَ مَ) بدذوق. تلخ مزاج: شها بوصف تو خوش کرده ام مذاق سخن مدار عیش مرا بر امید تلخ مذاق. خاقانی. رجوع به تلخ مزاج شود لغت نامه دهخدا