جدول جو
جدول جو

معنی تکمه

تکمه(تُ مَ / مِ)
گوی گریبان وامثال آن را گویند. (برهان) (انجمن آرا). گوی گریبان از برهان و لغات ترکی که به هندی آنرا گهندی گویندو بمعنی حلقۀ کوچک که از آن گوی گریبان را بگذرانند و در هندوستان مشهور است ظاهراً درست نیست. (غیاث اللغات). گویک کلاه و گریبان و قبا و جز آن و با لفظ کردن و بستن و گشادن مستعمل و بر این قیاس تکمه بند. (آنندراج). گوی گریبان و هر گویی که در مادگی داخل کنند خواه گریبان باشد یا جای دیگر. گره. (ناظم الاطباء). گویک کلاه و امثال آن. (شرفنامۀ منیری). معروف است که از طلا یا برنج ساخته برای پیوند پرده های خیمۀجماعت بکار میبرند. (قاموس کتاب مقدس) :
رسته شد از بوتۀ نیرنگ سوز
تکمۀ پیراهن گلرنگ روز.
کاتبی.
شاهد سلطنت خیمۀ زنگاری را
در عروسی بقا تکمۀ چادر گیرند.
بدر شاشی (ازشرفنامۀ منیری).
از آن دمی نگشاید که کرده اند ای گل
ز غنچۀ دل ما تکمۀ قبای ترا.
خالص (از آنندراج).
ز سیم اشک نهم چاک سینه را تکمه
که سر برون نکند آه عاشقانۀ دل.
لسانی (ایضاً).
غنچه گل بر گریبان تکمۀ یاقوت داشت
گل بناخنهای رنگینش گریبان کرد باز.
بنایی هروی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ای بدرماندگی پناه همه
کرم تست عذرخواه همه
گرد نعلین رهروان رهت
شرف تکمۀ کلاه همه
به طفیل همه قبولم کن
ای اله من و اله همه.
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا