تاخت و دو و دو تیز و تند. (ناظم الاطباء). تکاپوی. آمد و شد از روی تعجیل و شتاب: خورشیدرخا وصل تو جویم شب و روز چون سایه ازآن در تک و پویم شب و روز. سوزنی. به پیش باد نه آن نامه تا به من برسد که هیچ پیک نیابی چو باد با تک و پوی. سوزنی. شاهزاده از جست و جوی و اسب از تک و پوی فروماند. (سندبادنامه ص 253) ، جستجوی و تفحص و تفتیش. (ناظم الاطباء). تکاپوی. تلاش تقلا. تلواسه. جهد. سعی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ایا سرو نو در تک و پوی آنم که فرغندواری بپیچم بتو بر. رودکی. چون گذشتی زعالم تک و پوی چشمۀ زندگانی آنجا جوی. سنائی. همچو مردان درآی در تک و پوی تختۀ گفت را ز آب بشوی. سنائی. برهیچ در صومعه ای برنگذشتم کآنجا چو خودی در تک و پوی تو ندیدم. خاقانی. هزار گونه غم از هر سویست دامنگیر هنوز در تک و پوی غم دگرمی گشت. سعدی. رجوع به تکاپوی شود