معین و مشخص نمودن و هر نیز نمودن. (ناظم الاطباء) : آنگاه مثال داد تا روزی مسعود و طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. (کلیله و دمنه). کردم از جغد طلب نسخۀ گمنامان را گر شود یافته تعیین تو خواهم کردن. واله هروی (از بهار عجم). ز قید عشقم آزادی اسیری تا ابد نبود چو بهر عاشقی حکم ازل کرده است تعیینم. اسیری (ایضاً)