آماده کردن و آراستن. (ناظم الاطباء). آراستن لشکر. آرایش جنگی. آماده کردن لشکر و سامان آن را: بامدادان حرب غم را تعبیه کن لشکری اختیارش بر طلایه افتخارش بر بنه. منوچهری. بازآمدند تا آن صحرا... و پیاده و سوارۀ خود تعبیه کرد ومیمنه و میسره و قلب و جناحها... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 435). اکنون یا ظفر ما را باشد یا به شمشیر کشته شویم و تعبیه کردند و هر یکی از ایشان پادشاه زاده ای بود که به مردانگی مثل نداشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 96). سپاه حق را چون دولت تو تعبیه کرد کمین گشاد ز هر جانبی طلیعۀ داد. مسعودسعد. لشکری تعبیه کنی که به جنگ کوه صحرا کنی و صحرا غار. مسعودسعد. ، حیله کردن. فریفتن. بکار بردن حیله و فریب در کسی: حاجبش را طغرل که وی را عزیزتر از فرزندان داشتی بفریفتند بفرمان سلطان و تعبیه ها کردند تا بر وی مشرف باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 250). قاید منچوق را تعبیه کرده و از وی بازاری ساخته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334)، مقرر نمودن و نصب کردن و محکم نمودن. (ناظم الاطباء). جای دادن. قرار دادن. متمکن کردن. استوار کردن: و درست آن است که... مادۀ او (دندان) اندر استخوانها که دندان از وی برآید تعبیه کرده ست و آماده نهاده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). در جسم خاک تعبیه کرده است باد و روح گویی که بادچون دم عیسی مریم است. انوری (از آنندراج). پس روزی قرصی چند ساخت و پلپل و سپندان در آن تعبیه کرد. (سندبادنامه ص 192). و هر کس که به کاشان... رسیده باشد... داند که علوهمت... تاچه حد بوده است و بر قدرت باری تعالی استدلال کند که جهانی در جوانی و عالمی در عالمی و بهشتی در سرشتی... تعبیه تواند کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 22). در تنش جست و یافت آن دو گهر تعبیه کرده در میان کمر. نظامی. چون بلیناس به بلاد جبل رسید به شهر قم طلسمی از بهر دزدی کردن تعبیه کرد. (تاریخ قم ص 87). و رجوع به تعبیه شود