شکایت کردن از ظلم و تعدی کسی. داد خواستن. دادخواهی کردن: دل شد از دست نه جای سخن است نز توام جای تظلم زدن است. خاقانی. ور در عذاب خشم تو دل زد تظلمی بس بادش این عذاب دگر کز تو بازماند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 532). تظلم زنانند بر شاه روم که بر مصریان تنگ شد مرزبوم. نظامی (از آنندراج). زنم چندان تظلم در زمانه که هم تیری نشانم بر نشانه. نظامی