تن دادن. گردن نهادن. گردن دادن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از جمله واجبتر و بهتر و حقتر و سزاوارتر آنهاست تسلیم شدن مر فرمانهای خدا را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست چارۀ عاشق بجز بیچارگی. سعدی. تسلیم شو گر اهل تمیزی که عارفان بردند گنج عافیت از کنج صابری. سعدی. هاون از یار جفا بیند و تسلیم شود تو چه یاری که چو دیک از تف دل جوش کنی. سعدی. تسلیم قضا شوم کز این قید کس را به خلاص رهنمون نیست. سعدی. ، به زانو درآمدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، دست از جنگ کشیدن و خود را در اختیار دشمن قرار دادن