جدول جو
جدول جو

معنی تزویق

تزویق
(اِ)
آراستن. (دهار). آراستن و درست کردن سخن و کتاب را. (منتهی الارب) (آنندراج). آراستن و نیکو گردانیدن. (ناظم الاطباء). آراستن کلام و کتاب. (از متن اللغه). آراستن و نیکو کردن سخن. (از المنجد). تقویم کتاب. (از متن اللغه). نیکو گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، بمعنی نقش کردن مطلق نیز آمده از این جهت هر چیز منقش را مزوق گویند و نقاش را مزوق. (از آنندراج). نقش کردن مسجد و خانه. (از اقرب الموارد) (المنجد). نقش کردن و اصل آن از زاووق و آن زئبق (جیوه) است. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). جوهری گوید: قدیقع فی التزاویق لانه یجعل معالذهب علی الحدیده ثم یدخل النار فیذهب منه الزئبق و تبقی الذهب ثم قیل لکل منقش مزوق و ان لم یکن فیه زئبق. (متن اللغه). تزیین با طلا، باینکه طلا را با جیوه مخلوط کرده و برروی چیزی مالیده سپس آنرا در آتش گذارند تا جیوه فرار کند و طلا باقی ماند. و نیز هر نقش و زینتی را گویند اگرچه جیوه در ساختن آن بکار نرفته باشد و همچنین تصویر و تماثیل زینتی را گویند. ج، تزاویق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منقش کردن به سیماب. (زوزنی). طلا کردن در هم را به سیماب. (از المنجد) ، نسو کردن. (زوزنی). و رجوع به تزاویق شود
لغت نامه دهخدا